1 اسفند 1403 - رمان دونی

Day: 1 اسفند 1403

رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 67

      ریحانه&   بالاخره امروز آوردیمش خونه با اینکه صورت جمع شده و خیس عرقش میگفت چقدر درد میکشه ولی ویلچر؟؟ اصلا…. فقط عصا   عالیه خانم یکی از اتاقای پایین و براش آماده کرده اونم با هزار تا بهونه میگفت من فقط اتاق خودم راحتم و این حرفا ولی وقتی با لجبازی پله های ورودی رو به

ادامه مطلب ...
رمان غرق جنون

رمان غرق جنون پارت 98

        میشد مرد برای بغض صدایش، برای مظلومیتش… میشد مرد و مگر من از سنگ بودم که برای آن لحن بغض آلود جان ندهم؟   نگاه ملتمسش، آن گرمای لعنتی که از دستان کوچکش به صورتم منتقل میشد، ضربان قلبم را روی دور تند گذاشته و نبض زدن تمام اعضای بدنم را حس میکردم.   بی هوا

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 322

          مرد با دیدن نگاه یزدان متوجه شد هیچ جایی برای چانه زدن ندارد .       ـ آخه ………… برای استریل کردن و کار روی منطقه جراحت پیدا کرده ، باید دور تا دورش آزاد باشه .       یزدان دست جلو برد و لباس گندم را تنها اندکی ، بالا تر کشید

ادامه مطلب ...
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 213

          با حرص تنش را به عقب هل داده و توی صورتش غرید:   _ به خودت بیا حامی، بفهم داری چیکار میکنی.   اشک و بغض سراب به یکباره محو شده و با نگاهی تو خالی و بی حس میخ صورت حامی بود.   انگار که آن روح داغان و از هم پاشیده بند همان

ادامه مطلب ...