2 اسفند 1403 - رمان دونی

Day: 2 اسفند 1403

رمان بگذار اندکی برایت بمیرم

رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 114

        امیر خواست حرف بزند که گوشی اش زنگ خورد.   رستا از فرصت استفاده کرد و از آغوشش بیرون آمد و سمت حمام رفت.   امیر با دیدن شماره سرهنگ یاوری متعجب ابرویی بالا انداخت و تماس را وصل کرد. -بفرمایید سرهنگ…؟!     سرهنگ یاوری نگاهی به پوشه زیر دستش انداخت و گفت: خوبی امیر

ادامه مطلب ...
دانلود رمان نانو دیسک

دانلود رمان نانو دیسک به صورت pdf کامل از آرزو موسی زاده

    خلاصه رمان نانو دیسک : نیما پسری 27 ساله از خانواده‌ای پولدار و نابغه با تخصص در زمینه‌ی برنامه نویسی و برنامه ریز آندروید‌هاست که چندان اهل تجملات نیست. او در این دنیایی که تکنولوژی حرف اول را می‌زند، صبح‌هایش را با چای سبز شروع می‌کند و با دوچرخه‌اش به مقصد‌های مورد نظرش می‌رود و در شرکت بین

ادامه مطلب ...
رمان ملورین

رمان ملورین پارت 69

            طی همان چند ساعت حس می‌کرد زندگی اش به کل ویران شده، همسرش در تخت بیمارستان زجر می‌کشید و کاری از دستش ساخته نبود.       نیلا آن قدر حالش بد بود که مجبور شدند با سرم و آرام بخش کمی آرامش کنند تا بیمارستان را روی سرش نزارد.       و

ادامه مطلب ...
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 214

          باید به خاطر اون بچه خوب شی، نذار اونم عین خودت بی مادری بکشه… باشه دخترم؟   نگاهی به چهره ی بی تفاوت سراب انداخت و چشم بست. مانند تمام روزهای قبل، به یک نقطه خیره شده و انگار چیزی نمیشنید.   حین بستن موهای سراب، چند باری دست نوازش رویشان کشیده و بغضدار نالید:

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 397

            لباسی که انتخاب کرده بودند زیبا بود. بافت بلندی تا زیر باسن، با یقه‌ی قایقی، استین‌های بلند و آستر همرنگش، سفید صدفی. با شلوار اسکینی شکلاتی زیبا شده بود، موهایم را هم دستی کشیدم و دو اسبی بستم. صندل‌های خانگی‌ام را هم پا زدم و بیرون رفتم.   کیمیا از استایلم تعریف کرد و

ادامه مطلب ...
رمان تاوان

رمان تاوان پارت 70

      آره گفته….. صورتم آویزون شد   _چقدر طول میکشه؟من اون پول و احتیاج دارم   فقط منتظر یه جرقه بود که صداشو انداخت سرش   _نمیفهمی معلوم نیست یعنی چی؟من میتونم اونو بهت ندم چون خودت وکالت نامه رو امضا کردی ولی….   _جراتشو داری؟؟   صدای میعاد از پشت سرم منو از جا پروند   برگشتم

ادامه مطلب ...
رمان تاوان

رمان تاوان پارت 69

      _اسمش امیره؟؟   خندیدم و صورت خوشگلش اومد جلوی چشمام   _امیر حسین.‌‌‌..دو سال و ۴ ماهشه بچم   اوهوم آرومی گفت   _خدانگهش داره برات……ولی…..فقط همین؟؟   برگشتم سمتش ک سوالی نگاهش کردم   _منظورم اینه فقط پدر و مادرین؟ اونجوری که دیدم هیچ چیز دیگه ای بینتون نیست ولی میخوام از خودت بشنوم…..   اگه

ادامه مطلب ...