5 اسفند 1403 - رمان دونی

Day: 5 اسفند 1403

رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 191

        شام تمام می‌شود اما دل‌شوره‌های رهام پایان نمی‌یابد. نباید می‌آمد… اشتباه کرده بود.   ظروف را جمع می‌کند و هنگامی که در آشپزخانه با فهیمه خانوم تنها می‌شود، فهیمه خانوم از او می.پرسد: – رهام؟   رهام که دست‌پاچه شده بود، زبانش را گاز می‌گیرد و نقاب بی‌خیالیش را روی صورت می‌زند: – جانم فهیمه بانو؟

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 399

            _ ممنون واقعا نیازش داشتم!   وحید با خنده خودش را جلو آورد و جعبه‌ی کوچکی به سمتم گرفت:   _ اولش قرار بود شریکی برات هدیه بگیریم، اما خانم لجبازیش گل کرد که الا و بلا خردکن بگیریم، دیگه منم روم نشد شریکیش کنم…خدمت شما، ناقابله!   با خنده از دستش گرفتم، تشکر

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 69

    حالا نیست منم عاشق رسیدگی بهش باشم ولی بالاخره تقصیر من شد اما چوب خدا صدا نداره اخم و تخمش و برای من ریخت دردشم کشید منم دلم یه ذره خنک شد   _عالیه خانم برات سوپ با قلم درست کرده   _من هیچی حالیم نیست؟   چقدرم بد کینه س…   _خیلی خب باشه ببخشید……میتونی بشینی؟نمیتونی این

ادامه مطلب ...
رمان غرق جنون

رمان غرق جنون پارت 100

        در اتاقم بی هوا باز شد و مادرم با دیدنمان چشم درشت کرد. مثلا آمده بودم لباس بپوشم تا برای همیشه از این خانه بروم.   اما با همان چادری که حالا روی شانه هایم افتاده بود، روی تخت نشسته و در حال صحبت بودیم.   _ تو که هنوز آماده نشدی، یه چی تنت کن

ادامه مطلب ...