
رمان آس کور پارت 224
با تعارف قمر خانم داخل رفتند و سعید بلافاصله دستور مادربزرگش را برای روشن کردن سماور اجرا کرد. دور هم نشسته بودند که حامی با بی قراری پرسید: _ بچم چیزیش شده ننه؟ همان لحظه نق زدن های کودک شروع شد و کم کم داشت گریه اش میگرفت که قمر