روز: 11 خرداد 1404 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

دانلود رمان دژاوو به صورت pdf کامل از سانیا سلطانی

        خلاصه رمان :   رمان روایت گر زندگی مردی است که ندانسته و ناخواسته، خطا می کند، خطاهایی جبران ناپذیر که شاید هیچ وقت، مستحق بخششی نباشد! افکارمسمومی که زندگی پاک دختری را به بازی می گیرد، تا گذشته موهوم و نکبت بار خود را با انتقام از او تلافی کند و آتش این خشم و

ادامه مطلب ...

رمان یک رؤیای کوتاه پارت ۲۸

#پ_۱۱۴ ‌ چند لحظه همانطور بلاتکلیف وسط پیاده رو ماندم. خودش جلو آمد، کنارم ایستاد و گفت: _این وقت شب؟ اینجا؟‌ ‌می‌دانستم قیافه‌ام خیلی بیچاره و پریشان به نظر می‌رسد اما برای حفظ ظاهر هم که شده دستی به لبه‌ی خیس شالم کشیدم، لب‌هایم را زورکی کش دادم و با لبخند کج و کوله‌یِ بی‌معنی گفتم: _هیچی، یه خریدی داشتم

ادامه مطلب ...
رمان عجین

رمان عجین پارت 92

        از جا بلند شدم. -اصلا مگه من چقدر جون دارم؟ همه‌ی انرژیم و گذاشتم برای این‌که فقط تو رو داشته باشم. تمام و کمال.   این لحظه برای من و او بود. فارغ از هر علتی که به خاطرش پا به زندگی او گذاشتم.   انگشتانم زیر مقنعه خزید و دستی به پوستم کشیدم. باید گردنم

ادامه مطلب ...

رمان یک رؤیای کوتاه پارت ۲۷

#پ_۱۱۰‌ ‌ در توالت‌ باز شد، دختری بیرون آمد، کنار فاطی ایستاد و همانطور که دست‌هایش را می‌شست، فاطی را چپ چپ نگاه کرد.‌   فاطی مداد را از چشمش فاصله داد و برگشت رو به دختر سر تکان داد: _ها؟   دختر دماغش را چین انداخت و با نگاه بدی بیرون رفت.‌   فاطی با صورت کج و کوله

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 114

    _سلام خاله……چه عجب اینورا…من فکر کردم دیگه نمیای….   حالا نیم وجبی تا صبح میخواد سوال جواب کنه   _سلام عزیزم…..علی مامانم و بچه ها نیستن…نمیدونی کجان؟؟   انگار که حرف عجیبی زده باشم….   _پیش شما نیستن مگه؟! خاله فریبا به مادرم گفته بود دارن میان تهران….   پیش من؟! شانس و ببین….امروز باید بیان پیش من

ادامه مطلب ...
رمان غرق جنون

رمان غرق جنون پارت 146

    عادی بود که با تک تک کلماتش آتش نیازم شعله ور تر میشد؟!   با حرکت انگشتش نفسم را تکه تکه بیرون دادم.   لذتی که از لمس دستانش میبردم به سوزشش میچربید که ناله ام هیچ نشانه ای از درد نداشت!   _ نمیخواستم… بس… کنی!   حرکت دستش متوقف شد و از میان پاهای باز مانده

ادامه مطلب ...
رمان عجین

رمان عجین پارت 91

        دمی گرفتم. چطور می‌شد تمامِ برداشت‌هایم از او را خلاصه کنم و در عینِ حال اصل مطلب ادا شود؟! – احساس مسئولیتی که سعی داری مخفی کنیش قلبم و می‌لرزونه. حقیقتا دلم ضعف می‌ره برای پدر بودنت و وقتایی که شوهر می‌شی. هرچقدرم سعی کنی مخفیش کنی و بی‌توجه باشی من می‌بینمش.   اخم کرد و

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 443

          روی تشک لم میدهد، یکی از پیژامه‌های وحید را پوشیده، با بالاتنه‌ی برهنه. بدنش برایم تازگی دارد، قبلا ابدا نمی‌گذاشت موهای سینه‌اش زیاد بماند، همیشه تمیز و شیو شده بود.   اما حالا انگار چند هفته میشد که اصلاح نکرده، حتی ته ریشش هم پررنگ‌تر است.   رو میگیرم، خود را با تعویض لباس‌های نیاز

ادامه مطلب ...