
رمان یک رؤیای کوتاه پارت ۳۲
هق زد: _لیلی به ثانیه نکشید جواب پیامش اومد، گوشیو انداخت تو بغل من، برداشتم خوندم…اسمشو نوشته بود نیلو، براش نوشته بود نیلو جون کجایی، دختره جواب داده بود سلام عشقم هر جا که باشم تو فقط دستور بده. سرش را میان پتو مخفی کرد و شانههایش از گریه لرزید. دلم به درد آمده بود، گریان سرم را