رمان تاوان Archives - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان تاوان

رمان تاوان

رمان تاوان پارت 50

      لبش……یه کوچولو ورم کرده و پوست انداخته چون انقدر دندون زد بهشون تا صدای گریه اش در نیاد   لاغرتر شده گونه هاشم تو رفته و چشماش درشت تر به چشم میاد   چشمایی که قبلا برق زندگی میزدن و پر از خوشحالی بودن ولی الان کم سو شدن   زیرشونم گود افتاده   همش تقصیر خودش

ادامه مطلب ...
رمان تاوان

رمان تاوان پارت 49

      دادی زدم که نگاه چند نفر باعث شد با خجالت دوروبرشو سَرَک بکشه ولی من فکرم از حرفش جای خوبی نمیرفت و باعث شد گُر بگیرم   _گمشو تو ماشین…..   یه دفعه چشمای کشیده ش پر شد   جنبه نداره باهاش آروم حرف بزنم…..باید حتما ازم حساب ببره که بفهمه چی از دهنش در میاد……  

ادامه مطلب ...
رمان تاوان

رمان تاوان پارت 48

      _خوبه پس…..ولی اول من باید به حسابش برسم بعد هر کاری خواستید باهاش بکنید خواستید بندازیدش دریا یا چالش کنید فقط اول من….   خیلی بد کینه س حقم داره   آخه از اون بی عرضه خوردن درد داره…..   _پس شب زنگ بزن بهت ساعت پرواز و خبر میدم   _پول بلیط و بهتون میدم……  

ادامه مطلب ...
رمان تاوان

رمان تاوان پارت 47

      تا حالا اینجوری ندیده بودمش   _حالا صبر کن ببین چه بلایی سرش میارم…..وکیل داری؟؟   _وکیل برای چی؟   _باید ازش شکایت کنی تا قرون آخر حقتو بگیری…….     دستشو کشید رو سرش   _تُف به اون بی غیرت…..تو رو آواره ی زندان کرده هان؟؟ح…..   چند تا فحش آبدار دیگه داد   _وکیل……ندارم  

ادامه مطلب ...
رمان تاوان

رمان تاوان پارت 46

    خدا……خدا ببین با من چیکار کرده؟ چطوری آبرومو برده؟   میدونم هستی ولی نمیخوای کاری کنی برام؟   گریم شروع شد و به دیوار تکیه دادم تا نیوفتم چطوری تونست آبروی منو ببره……چقدر میتونه حیوون باشه؟چرا ول نمیکنه این نابرادری رو؟   گریه ام که چند دقیقه س هیچ جوره بند نمیاد   ولی از گوشه ی چشم

ادامه مطلب ...
رمان تاوان

رمان تاوان پارت 45

        _چیه؟؟ خوبه دیگه دروغ گو هم شدیم هی بهش میگم تو خبر نداری…..خانم وایساده واسه تو قر و قمیش بیاد…..   ولی به خاطره امیر….   فقط به خاطره بچم با این حرفا هنوز وایسادم و توهیناشو گوش میکنم   _این چه حرفیه مادر من؟؟   با درموندگی به سیاوش زل زدم   _مادر……شما برو داخل

ادامه مطلب ...
رمان تاوان

رمان تاوان پارت 44

          گوشی رو فاصله دادم ۰۹۱۲ تازه آشنا هم نبود یعنی غریبه س دیگه…..پس چرا حرف نمیزنه؟   _بفرمایید…..   زیبا هم اومد کنارم اشاره زد کیه؟ منم شونه بالا انداختم   _پیداش کردی؟   با شنیدن صداش خون تو تنم یخ بست چرا دست از سرم برنمیداره؟ اصلا برای چی زنگ زده؟   همینکه ده

ادامه مطلب ...
رمان تاوان

رمان تاوان پارت 43

      _به خدا من خجالت میکشم ازت زیبا…..صبحا که اسیر منی تا ساعت هشت نه شبم کار میکنی و وقتی خسته میای خونه من…..   کلافه شد و دستشو تو هوا گرفت   _باز شروع کرد……بابا نمیفهمی تو؟میگم تقسیم وظیفه کردیم پس صبح تا شب میپزی میشوری تمیز میکنی حساب نیست؟   _اون فرق میکنه…..من دوست دارم کار

ادامه مطلب ...
رمان تاوان

رمان تاوان پارت 42

      هر کدوم از عکسا صداشو تو گوشم می آورد   “مهسا…..تودوست داشتنی ترین دختر دنیایی برام”   “بدون تو نفسم میگیره خانومم”   “اون پسره دوست فربد چی میگفت بهت از نگاهش خوشم نیومد”   رو سیاوش حساس بود حالا بهش نگفته بودم قبلا ازم خواستگاری کرده وگرنه که خون……   خنده رو لبم خشک شد  

ادامه مطلب ...
رمان تاوان

رمان تاوان پارت 41

      بالش و انداخت و خودش دراز کشید ولی هنوز وایساده بودم و چشمم بهش بود   _زیبا اون بچه ی منه……فقط خودم…..وقتی ام میگم بچه ی اون نیست نباید اینطوری صداش کنی……   دستشو زیر سرش جک کرد و به طرفم برگشت جلوی لحن طلبکار و دلخورم آروم شده بود   _آره خب از این لحاظ بهش

ادامه مطلب ...
رمان تاوان

رمان تاوان پارت 40

          یعنی چهار ماهه بغلمِ   اونو نفس میکشم چون بوی تنشو میده و فقط اینطوری آروم که نه یه ذره دلتنگیم کمتر میشه   تازه اینطوری حس میکنم کنارمه و مامان گفتنش تو گوشم میپیچه منم با خوش خیالی جوابشو میدم امیرمم دستشو میکشه رو صورتم تا اشکامو پاک کنه و بعد میبوستم   بچم

ادامه مطلب ...
رمان تاوان

رمان تاوان پارت 39

      یه زن بود که سر جای پارکش داشت آسمون و ریسمون میبافت   _آقا به جان خودم الان مریضمو میارم یه دو دقیقه صبر کنی اومدم اصلا   _خانم نمیشه آمبولانس اگه بخواد رد بشه چی؟   _ای بابا…..   زبون نمیفهمید انگار خب معلومه نمیتونه اینجا پارک کنه   _نمیشه دختر من……   _به جای چونه

ادامه مطلب ...
رمان تاوان

رمان تاوان پارت 38

    **   دکتر بعد از معاینه گفت از اونجایی که جای کوفتگی رو بدنش نداره ماشین اصلا بهش نخورده و خودش از حال رفته   تعجبی ام نداشت با اون همه گریه زاری غش و ضعف کنه   جلوی پنجره ی اتاقی که براش گرفته بودم داشتم محوطه و آدما رو نگاه میکردم   حالم از اون حس

ادامه مطلب ...
رمان تاوان

رمان تاوان پارت 37

    ولی منی که تا چند روز پیش همینو میخواستم….   اینکه راحت بشم از فکر وخیال،عذاب وجدان اینکه فراموشش کنم و قیدشو بزنم امروز که دیدمش……   دیگه نمیخوام……نبودن من تو زندگیش یعنی فراموش کردن الهه فراموش کردن…….من؟! نه…….   همین…..فقط…..الهه….     الانم میدونم منو حیوون میبینه یه عوضی بی رحم…..   ولی وقتی گریه هاش التماساش

ادامه مطلب ...
رمان تاوان

رمان تاوان پارت 36

      _بچه ی من نیست…….بچه ای که مادرش تویی هیچ نسبتی با من نداره……     نمیدونم چقدر گذشت که دیگه نفسم از زور گریه در نمی اومد و هزار فکر تو سرم اومد میخواستم بیام بیرون بغلش کنم ببوسمش نازش کنم شب کنار خودم بخوابونمش ولی…..میرم دنبالش     سرم و بلند کردم روبه روم نبود بلند

ادامه مطلب ...