رمان دونی

دسته‌بندی: رمان زاده خون جلد اول

رمان زادهٔ خون جلد اول پارت آخر

  بعداززدن بوسه ای دوباره روی شقیقه ام به سرعت ازاشپزخانه خارج شدوچندلحظه بعدصدای بسته شدن درخونه به گوشم رسید ومن مات ومبهوت تنهاتوی اشپزخونه باقی موندم. به بشقات تقریباخالی شده ی رین نگاه کردم،برعکس من که یه سختی نیمی ازغذاموخورده بودم اون چند تیکه مرغ روتموم کرده بود. البته اون هیکلی که من دیدم بالاخره بایدیک جوری سرپاباشه .

ادامه مطلب ...

رمان زادهٔ خون جلد اول پارت 7

  هربار که از خواب میپرم دقیقا شبیه سربازی هستم که به تازگی یک جنگ بزرگ رو پشت سرگذاشته و حالا اول راه بازگشته. قبلا به خاطر نداشتن لیا و حالا به خاطر داشتنش خواب برام به چیز دورازدسترسی تبدیل شده. اما بازهم شکایتی ندارم.بودن و داشتن لیا به همه ی این ها می ارزه!!! اروم لیا رو زوی تخت

ادامه مطلب ...

رمان زادهٔ خون جلد اول پارت 6

  میدونم که براش خیلی سنگینه که از کسی که تا چند لحظه ی پیش ضعیف و ناتوان تصورش میکرد اینجوری ضربه بخوره . همین موضوع هم میتونه فرصتی برای مقابله باهاش بهم بده . شاید اون از نظر جسمی خیلی اماده تراز من باشه و مهارت هاش هم خیلی بیشترباشه اما مطمئنن من تمرکز بیشتری روی افکار و احساستم

ادامه مطلب ...

رمان زادهٔ خون جلد اول پارت 5

  هرچندکه خودم هم میتونستم این کارو انجام بدم اماترجیح دادم مخالفتی نکنم تا بتونم بیشتر از گرمای اغوشش لذت ببرم. این بار مستقیم به سمت اشپزخونه رفت و تونستم گوین و دوتاپسر جذاب درست مثل رین رو نشسته پشت میز غذاخوری ببینم… هردوتا پسر مثل رین وقدبلند و هیکلی بودن اما خوب بازهم رین از هردوی اونها قد بلند

ادامه مطلب ...

رمان زادهٔ خون جلد اول پارت 4

  دستهم روی لپ هام که از حرارت درحال سوختن بودن گذاشتم؛ یعنی من تمام مدت بااین وضعیت جلوی گوئن نشسته بودم؟ پس دلیل نگاه های شیطنت آمیز رین به لبهام همین بود!!. اروم در حمامو بازکردم و نگاهمو سرتا سر اتاق گردوندم و وقتی از خالی بودنش مطمئن شدم دستمو بیرون بردم و سریع حوله ی پشت در رو

ادامه مطلب ...

رمان زادهٔ خون جلد اول پارت 3

  فصل چهارم: اتاق رویایی بانمایان شدن اسکلت چوبی وبزرگ خونه ،ترس و غم وجودمو فراگرفت ودست هام محکم تردورگردن ناجیم گره کردم. برای لحظه ای حس کردم که اون هم احساس منو داره چراکه درحواب کارمن تنمو بیشتر دراغوشش فشرد. باداخل شدن به محدوده ی حیاط خونه سرمو توی گردنش فروبردم و باچندنفس عمیق عطرتنشو به خودم هدیه دادم.

ادامه مطلب ...

رمان زادهٔ خون جلد اول پارت 2

  مات چهره ی خشک وجدیش شدم… چهرش خشن ترازچیزی بود که از نیم رخش تونسته بودم ببینم باقدی بیشتراز 192وهیکل وعضلانی کاملا قابل تحسین انگارکل فضای غار رو احاطه کرده بود ومن نمیتونم منکرجاذبه ای که نسبت به اون توی بدنم ایجاد شده بشم… ونوعی که بدنم نسبت به اون عکس العمل نشون میده کاملا جدید و تازه است

ادامه مطلب ...

رمان زاده خون جلد اول جنگل اسرار آمیز پارت 1

  مجموعه زاده خون جلد اول جنگل اسرار آمیز نویسنده:محیا م   فصل اول: رفتارغیرعادی دراتاقو پشت سرم بستم ودستمو روی قلبم گذاشتم که انگارمیخواست قفسه ی سینمو پاره کنه وخودشو به بیرون پرتاب کنه… تکیمو به در دادم و اروم سرخوردم پایین وپای درچمبره زدم.. چشمهاموبستم وچیزی روکه دیدم مرورکردم…. من تقریبا مطمئنم که اون یک گرگ بود…. امااخه

ادامه مطلب ...