رمان پرتگاه مرتفع پارت 3
قدم هایش روی آسفالت ،با ریتم سرعت خود حرکت می کرد ولایه ی نازک اخم ،مانند همیشه روی ابروانش، فرمانروایی می کرد .برخلاف دیشب ،امروز باد ملایمی می وزیداما سردی اش با باد دیشب تفاوتی نداشت .سردردی که درسرش بود،نسبتا آرام شده بود اما هنوز هم عمق تصرف خود را حفظ کرده بود.با چشمانی ریز شده، ریز و درشتی