رمان دونی

دسته‌بندی: رمان گاهوک

رمان گاهوک

رمان گاهوک پارت 3

        *       با حس کشیده شدن خطوط روی سینه‌م لای‌ پلک هام رو باز کردم.   تو خواب و بیداری چهره‌ی خندون یه زن رو دیدم.   بی توجه دوباره چشم هام رو بستم و اینبار با بوسیده شدن گونه‌م، چشم باز کردم.   نای هیچ کاری رو نداشتم اما قطعا جون کافی داشتم

ادامه مطلب ...
رمان گاهوک

رمان گاهوک پارت 2

            چیزی نگفت و فقط خیره نگاهم کرد.   لبخندی زد و کوتاه بهش نگاه کردم، چهره ساده اما زیبایی داشت. چشم های قهوه‌ای رنگ و موهای یکدست سیاهِ کوتاه که فرق باز کرده بود.   چند ثانیه گذشت و من دوباره صداش رو شنیدم.   -ولی من اسمم رو بهت میگم، اسم من آهوئه.

ادامه مطلب ...
رمان گاهوک

رمان گاهوک پارت 1

        پک کوتاهی به سیگارم زدم و مثل بقیه آدم‌ های حاضر تو مهمونی فریاد کشیدم.   -قوطیا رو تل بده چونکه سپی نمیخواد تو رل بره   کامی از سیگار نیمه سوخته میون انگشت هام گرفتم و چشم بسته سرم رو به طرفین تکون دادم و آهنگ رو زمزمه کردم.   مست؟ نه من مست نبودم

ادامه مطلب ...