رمان دونی

دسته‌بندی: رمان گور به گور

رمان گور به گور پارت 6

        بدون حرف بازویم را پس میکشم و به سمت ماشینش قدم برمیدارم.   سوار که میشوم بلافاصله دور میزند و پشت فرمان جا میگیرد.   – بریم جایی شام بخوریم؟   سر به سمتش میچرخانم و بی‌رمق زمزمه میکنم   – نه .   همانطور که به رو به رو نگاه میکرد و حواسش پی رانندگی‌اش

ادامه مطلب ...

رمان گور به گور پارت 5

        بدون هیچ حرفی تماشایش میکنم باید ناراحت شوم دلگیر شوم بغض کنم اما هیچ حسی ندارم .   سکوت کرده ام و عمه این سکوتم را پای ناراحت شدنم میگذارد که به او تشر میزند   – درست صحبت کن پروا .   بدون توجه عقب گرد میکند ، از اتاق بیرون می رود و در

ادامه مطلب ...

رمان گور به گور پارت 4

        سر بالا میکشم و هاج و واج تماشایش میکنم . گیج شده ام ، قدرت هضم حرف هایش را ندارم و همانطور بهت زده و ناباور میخکوب چهره حق به جانبش مانده ام .   میفهمد تعجبم را می بیند و بلافاصله می گوید   – میدونم چه برداشتی از حرفام کردی رها اما من دارم

ادامه مطلب ...

رمان گور به گور پارت 3

        نگاه مرده ام را از جای خالی مردی که چندین ساعت از رفتنش می گذشت میگیرم و به آینه ای که با کمی فاصله مقابلش نشسته بودم زل میزنم …   چهره اندوهگین دخترک در آینه عجیب دلم را میسوزاند   انگار او را هم همانند من نقره داغ کرده بودند که چشمانش از ذوق برق

ادامه مطلب ...

رمان گور به گور پارت 2

        نگاه از چشمانش میدزدم و سر پایین می اندازم   – با توام   لبهای روی هم کیپ شده ام را فاصله میدهم و با صدای ضعیفی می نالم   – نمیخوام   به طرفم خم میشود و قبل از آن که عکس العملی نشان دهم چانه لرز گرفته ام را میان دستانش میگیرد   –

ادامه مطلب ...

رمان گور به گور پارت 1

        نگاه خیره ام را از لرزش نامحسوس دست‌هایم می‌گیرم ، پیشانی‌ام را به پنجره بخار گرفته اتاق می‌چسبانم و چشمانم را میبندم   – بیا دختر ، بیا این لیوان آب قند رو بخور حالت جا بیاد.   صدای بی‌بی را که میشنوم بی اختیار بغض میکنم ، فکرش را هم نمیکردم جدا شدن از آنها

ادامه مطلب ...