رمان در میان آتش و خون پارت 8

رمان در میان آتش و خون پارت 8 0 (0)

5 دیدگاه
  #تیئو چشمان قهوه ای ش درخشیدند. – ممنون تیئو، عاشقتم عاشقتم عاشقتم! از خنده چشمانم پر از اشک شده بود. – پس یعنی اگه قبول نمی کردم، دوستم نداشتی؟ چانه اش را جمع کرد و با ناراحتی گفت. – نه من خیلی دوست دارم، ولی خب چون قبول کردی…
رمان در میان آتش و خون7

رمان در میان آتش و خون پارت 7 0 (0)

4 دیدگاه
#لئو با وجود اینکه یک هفته از آمدنم به اصطبل سلطنتی نگذشته بود، مایک به من اعتماد کرده بود و مرا برای خریدن آذوقه به دکان مخصوص خار و بار فرستاده بود. به گفته خودش از من خوشش آمده بود و دوست داشت مرا برخلاف شاگرد های دیگرش نگه دارد.…
رمان در میان آتش و خون پارت

رمان در میان آتش و خون پارت 6 0 (0)

2 دیدگاه
#ایری از چیزی که فکرش را می کردم بدتر شد. بعد از آن شبی که پسر مرموز را دیدم سربازان مرا پیدا کردند ، پدرم دستور داد تا صبح عروسی، از اتاقم بیرون نیایم. کاش تا پایان عروسی بود. در این قصر حوصله م سر رفته بود، کاش ریا اینجا…
رمان در میان آتش و خون پارت 5

رمان در میان آتش و خون پارت 5 0 (0)

1 دیدگاه
#ویل هر قدم که بر می داشتم، حس می کردم سرما در وجودم رخنه کرده است. باد سرد از طرف شمال می وزید و کولاکی سهمگین به پا کرده بود. با اینکه تابه حال به این قسمت کشور نیامده بودم، اما می دانستم در این حوالی همیشه طوفان به پاست.…
رمان در میان آتش و خون پارت 4

رمان در میان آتش و خون پارت 4 0 (0)

2 دیدگاه
# لیندا نور مشعل ها از دور نمایان بود. پیچ تاب آتش مرا یاد خودم می انداخت، زندگی ای که من داشتم شبیه به رویاهای دوران کودکی ام نبود. در رویاهایم ازدواج می کردم و با عشقم تا آخر عمر با خوشی زندگی می کردیم. اما این؛ به هیچ وجه…
رمان در میان آتش و خون پارت 3

رمان در میان آتش و خون پارت 3 0 (0)

7 دیدگاه
#لئو به مادیان سفیدی که مقابلم بود نگاهی انداختم. – داری چیکار می کنی پسر؟ چرا برو بر داری نگاش می کنی سماشو نعل بزن دیگه. حواسم را جمع کردم. مشغول نعل زدن سم مادیان شدم. چه خوب می شد اگر در این فضای خفقان آور نبودم. در اصطبل پدری…
رمان در میان آتش و خون پارت 2

رمان در میان آتش و خون پارت 2 0 (0)

7 دیدگاه
  با شنیدن این حرف من، میرا هین بلندی کشید. – تو نباید این حرفو بزنی. اگه دایه یا مادرت بشنون چی؟ سپس سرش را برگرداند تا از تنها بودنمان مطمئن شود. – نگران نباش نمی شنون. کمی بعد به باغ طلایی بانو سوین رسیدیم. مادرم و دایه کنار هم…
رمان در میان آتش و خون

رمان در میان آتش و خون پارت یک 0 (0)

بدون دیدگاه
  در میان آتش و خون فصل اول: وقتی که آتش بر می خیزد ژانر: فانتزی، تخیلی، ماجراجویی، عاشقانه   مقدمه   در افسانه ها می گویند وقتی آتش برخیزد و از زمین در خون فر رود، موجوداتی که سالیان سال انسان هایی نخستین از آنها وحشت و هراس داشتند…