* با حس کشیده شدن خطوط روی سینهم لای پلک هام رو باز کردم. تو خواب و بیداری چهرهی خندون یه زن رو دیدم. بی توجه دوباره چشم هام رو بستم و اینبار با بوسیده شدن گونهم، چشم باز کردم. نای هیچ کاری رو نداشتم اما قطعا جون کافی داشتم
چیزی نگفت و فقط خیره نگاهم کرد. لبخندی زد و کوتاه بهش نگاه کردم، چهره ساده اما زیبایی داشت. چشم های قهوهای رنگ و موهای یکدست سیاهِ کوتاه که فرق باز کرده بود. چند ثانیه گذشت و من دوباره صداش رو شنیدم. -ولی من اسمم رو بهت میگم، اسم من آهوئه.
پک کوتاهی به سیگارم زدم و مثل بقیه آدم های حاضر تو مهمونی فریاد کشیدم. -قوطیا رو تل بده چونکه سپی نمیخواد تو رل بره کامی از سیگار نیمه سوخته میون انگشت هام گرفتم و چشم بسته سرم رو به طرفین تکون دادم و آهنگ رو زمزمه کردم. مست؟ نه من مست نبودم