رمان آس کور پارت 208
حامی که خبر ناپدید شدن سراب را داد، انگار یک بار دیگر آنها را عزادار کرد. حس میکردند که اینبار سراب جان سالم به در نمیبرد و راغب بالاخره زهرش را خواهد ریخت. حاج آقا پای رفتن نداشت اما مجبور به رفتن بود. مدام تصویر جسم بی جان دخترکش را تصور میکرد