رمان تاوان پارت ۴
دادخواست طلاق بود و من ناباور لبخند زدم _این چیه؟ _فکر کردم حداقل سواد خوندن نوشتن داری؟ صدای زیبا مثل خوره تو سرم وول میخورد ولی من باور نکردم _شوخی داری میکنی با من…….آره؟ جوابی نداد و فقط با پوزخند و تحقیر داشت نگام میکرد، انگار کلمات و