الناز Archives - صفحه 2 از 2 - رمان دونی

برچسب: الناز

رمان‌ سکوت قلب پارت 10

گوشی را که قطع میکنم ترانه ضربه ای روی شانه ام می‌زند.   – با خاله ات حرف زدی؟ حالش چطوره؟   – چه میدونم یه بار نفس میگه خوبه یه بار این میگه حالش بده. تو خوبی یه جوری هستی؟   – بابا زنگ زد گفت به محض رسیدن بریم پیشش   چشمانم را با درد می‌بندم .  

ادامه مطلب ...

رمان‌ سکوت قلب پارت 9

    بطری آبی را از کیفش در می‌آورد و به سمتم می‌گیرد. – می‌خوری؟   سرم را به نه تکان می‌دهم.   شانه ای بالا می‌اندازد و آب را سر می‌کشد.   نگاهم را از او می‌گیرم و به بوم نقاشی می‌دهم.   – خیلی قشنگ می‌شه!   نیشخندی می‌زند.   – هنوز هیچ‌کاری نکردم زر می‌زنی. از کجا

ادامه مطلب ...

رمان‌ سکوت قلب پارت 8

  _اینجا واقعا عالیه هر چی هیوا گفته حق داشته اینجا واقعا بهشت گمشده اس نفس عمیقی میکشم و با تمام وجود هوا را میبلعم. واقعا بهشت گمشده است. گوشی اش را به سمتم می‌گیرد _ میشه چند تا عکس بگیری ازم میخوام نشون کسی بدم بعدا گوشی را می‌گیرم. و با دقت تنظیمش میکنم. سعی میکنم عکس های خوبی

ادامه مطلب ...

رمان سکوت قلب پارت 4

  ساشا عصبی با تلفن حرف می‌زند و سارا مضطرب نگاهش می‌کند.   سمتش می‌روم. عصبی گوشی را قطع می‌کند و لعنتی زیر لب زمزمه می‌کند.   پیمان هم به جمعمان می‌پیوندد: -ساشا؟ چرا نمیاین؟ زشته بابا این پسره داره نگامون می‌کنه بعدا میگه…   ساشا نمی‌زاره حرفش رو تموم کنه : به درک هر چی خواست بگه. مامانم بیمارستانه

ادامه مطلب ...

رمان سکوت قلب پارت 3

  بیتا چشمانش را بسته است و هندزفری اش را در گوشش است.   خیلی خستم. تمام بدنم درد می‌کند. چند ماهی است خواب و خوراک درست و حسابی ندارم. دیشب هم که آن طور.   پیمان بدتر از من. هر کس به چشمانم نگاه کند می‌فهمد دیشب خوب نخوابیده است. احتمالا درگیر کارهای نمایشگاه بوده!   ترانه سر پایین

ادامه مطلب ...

رمان سکوت قلب پارت 2

هاکان یکم کمک کنی ازت کم نمیشه ها. عینکم را می‌زنم و خونسرد تکیه می‌زنم به ماشین. -همین که دارم میام باید کلاتو بندازی هوا. بیتا ابرویی بالا انداخت: -یه جوری میگه انگار به زور داریم می‌بریمش. کی گفته بیایی. نیشخندی می‌زنم : -هر کی ندونه تو که بهتر می‌دونی هدف اصلی پیمان چی بوده. پیمان چپ چپ نگاهی بهم

ادامه مطلب ...

رمان سکوت قلب پارت یک

نام رمان : سکوت قلب نام نویسنده : الناز ژانر : اجتماعی عاشقانه   پاهایم دیگر توانی برای ایستادن ندارد. چشمهایم دیگر تاب اشکهایم را نمی‌آورد. قلبم! امان از قلبم که هنوز می‌تپد. با که لجبازی دارد! نمی‌بیند که دختر سرزنده قبل نابود شده که خودش را در همان گورستان جا گذاشته است. کنار همان خاک های سرد… آن‌خاک های

ادامه مطلب ...

رمان نبض سرنوشت پارت1

  نام رمان : نبض سرنوشت نام نویسنده : الناز  ژانر: اجتماعی، عاشقانه قدمه: ما به میزان ایمان واعتماد به نفسمان جوان و به اندازه تردیدها و ترسمان پیر میشویم در حد آرزوهایمان جوان، و هم سنگ ناامیدیهایمان پیر خواهیم شد کلید دست خود ماست… نام رمان :نبض سرنوشت ژانر:عاشقانه، اجتماعی نام نویسنده :الناز کلافه دستی به صورتم کشیدم .

ادامه مطلب ...