رمان زندگی شیرین و مبهم من Archives - رمان دونی

برچسب: رمان زندگی شیرین و مبهم من

رمان زندگی شیرین ومبهم من پارت ۲۰

الَذّی خَلَق سَبعَ سَمواتٍ طباقاً ما تری فی خَلقِ الرّحمن من تفاوُتٍ فارِجعِ البَصَرَ هَل تَری من فطورٍ * ثُمَّ ارجِعِ البَصَرَ کرّتین ینقَلبِ الیک البَصُر خاسِئاً وَ هُوَ حسیرٌ » ترجمه آیات : ( از تفسیر نمونه جلد ۲۴ ) همان کسی که هفت آسمان را بر روی یکدیگر آفرید، در آفرینش خداوند رحمان هیچ تضاد و عیبی نمی

ادامه مطلب ...

رمان زندگی شیرین ومبهم من پارت ۱۸

ثنا و حمد بی‌پایان خدا را که صنعش در وجود آورد ما را الها قادرا پروردگارا کریما منعما آمرزگارا چه باشد پادشاه پادشاهان اگر رحمت کنی مشتی گدا را خداوندا تو ایمان و شهادت عطا دادی به فضل خویش ما را وز انعامت همیدون چشم داریم که دیگر باز نستانی عطا را پارت ۱۸ ♥️🌹✨⚡💥🔥♥️ ۱۸.۱ دخترا هم با گریه

ادامه مطلب ...

رمان زندگی شیرین ومبهم من پارت ۱۷

به نام خدا، هر چه داریم از او خداوند احمد خدای سبو خدای قلم های حیدر ستا خداوند سیف و خدای شتا به نام خداوند بود و نبود خداوند یاسی به رنگ کبود خداوند حسن و خدای حسن خداوند ابرو به وقت شکن خداوند بدر و خدای حنین همان خالق کربلای حسین خداوند سجاد زین العباد که ساجد چو او

ادامه مطلب ...

رمان زندگی شیرین ومبهم من پارت ۱۵

❤️به نام خداوندجان آفرین. حڪیم سخن درزبان آفرید.❤️ ۱۵.۱ همون موقع صدای از اون ور خط شنیدم. -اههـــــــــــــــــــــــــه !سپهرداد منم میخوام صحبت ڪنما…..همه اش به فڪر خودتی!.نامرد بزار منم باهاش صحبت ڪنم…. سپهرداد با غر .حرص گفت: -بیا…بیااا ..گوشی دست خودت …توڪه منو روانی ڪردی!…فقط دست از سرم برادر ڪه ڪچلم ڪردی….. -الو سلام ….خوبی اجی حورا؟!….. با خنده گفتم:

ادامه مطلب ...

رمان زندگی شیرین ومبهم من پارت ۸

♥️به نام خداوند جان وخرد♥️ ۸.۱ جلوی در کتونی های آل استارم را در آوردم وبه داخل رفتم . نگاهی به خانه ای مقابلم انداختم . دکوراسیون خانه همه از مشکی وسفید استفاده شد بود. +-دخترم چمدونت رو داخل اتاقت گذاشتم. با صدای بابا به سمت اش برگشتم. با کنجکاوی نگاهی به اطرافم انداختم وخطاب به بابا گفتم +-کدوم اتاق؟!…..

ادامه مطلب ...

رمان زندگی شیرین ومبهم من پارت ۷

به نام خدا ♥️🔥❤️🔥 ۷.۱ آهانی گفت ومشغول صحبت شدیم . وارد تهران شدیم . «پایتخت » پایتخت ایران . جای که هجده سال زندگیم. جزوه آرزوها هایم یود که به آن شهر سفر کنم. انقدر خوشحال یودم که نمیدانستم‌چیکار کنم. با خوشحالی نگاهی بیرون از ماشین انداختم . اولین معایب های که درتهران به چشم می آمد. آلودگی هوا٬ترافیک

ادامه مطلب ...

رمان زندگی شیرین ومبهم من پارت ۶

۶.۱ ♥️به نام خداا♥️ ❤️🔥♥️🔥 همون موقع آقا جونم همه مارو صدا زد . همه ی ما کنار پدر هامون ایستاده بودیم. پدر بزرگم مثل همیشه با اقتدار بلند شد ورو کرد سمت مهمون ها وگفت -سلام ….مهمان های عزیزم ….خوش آمدین….. خوشحالم که در این روز بزرگ …… مارو همرای کردید.امروز همه دور هم جمع شده ایم …که این

ادامه مطلب ...

رمان زندگی شیرین ومبهم من پارت۵

۵.۱ به نام خدا با این حرفش همه خندیدم وبه نشیمن رفتیم . اینبار منو سپهرداد وهیراد روی یک مبل نشستیم برگشتم سمت سپهردادوگفتم +-سپهرداد فکر نکن داداشمی چیزی بهت نمیگماا…….کجای هیراد بدریخته ….ببینش چقدر خوشتیپ ومشنگههه…. وبعد با دست اشاره ای به هیراد کردم . هیراد بانیش باز روکرد سمت سپهردادوگفت -خودریش . هسته اشم تف کن بیرون …روش

ادامه مطلب ...

رمان زندگی شیرین ومبهم من2

  منتظر بابا شدیم تا ماشینش رو پارک کنه. بابا ماشینش روکنار ماشین های عمو اینا پارک کرد و به سمتمون اومد. همراه با هم به طرف ساختمان دو طبقه ای که نمای سفید کار شده بود رفتیم. موقع ورود سنگ فرشه و حالت راهرو مانندی تا پله خونه داره. سمت چپ خونه یه استخر بزرگ٬ تاب سفید و آبی٬

ادامه مطلب ...

زندگی شیرین ومبهم‌من۱

  ♥به نام خداوندی که نزدیکتر از رگ گردن است♥ رمان :زندگی شیرین و مبهم من نویسنده :نسترن ژانر:مبهم .عاشقانه.طنز.اندکی غمگین مقدمه: براي عشق تمنا كن ولي خار نشو. براي عشق قبول كن ولي غرورت را از دست نده. براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو. براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه. براي عشق پيمان ببند

ادامه مطلب ...