رمان Archives - رمان دونی

برچسب: رمان

رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ

دانلود رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ به صورت pdf کامل از گلناز فرخ نیا

  خلاصه رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ : من سفید بودم، یک سفیدِ محضِ خالص که چشمم مانده بود به دنباله‌ی رنگین کمان… و فکر می‌کردم چه هیجانی دارد تجربه‌ی ناب رنگ‌های تند و زنده… اما تو سیاه قلم وجودت را چنان عمیق بر صفحه‌ی جانم حک‌ کردی، که دیگر جادوی هیچ رنگی در من

ادامه مطلب ...
رمان زیر درخت سیب

دانلود رمان زیر درخت سیب به صورت pdf کامل از مهشید حسنی

  خلاصه رمان زیر درخت سیب به صورت pdf کامل از مهشید حسنی :   من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود   فشاری که روی جسم خسته و این روزها روان آشفته اش سنگینی میکند، نفسهای یکی در میانش را دردآلودتر و سرفه های خشک کویری اش را بیشتر و سخت تر کرده او اما همچنان میخواهد

ادامه مطلب ...
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم

رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 1

  رمان بگذار اندکی برایت بمیرم   -منـــــــــــو ببــــــــــــوس…امیــــــــــــــــــریـــل….!!!!   از چیزی که می شنید گوشش سوت کشید که سریع روی ترمز زد…     عصبانی و برافروخته با چشمانی خونبار نگاهش کرد… -چی گفتی…؟!     رستا مست و لاقید بلند خندید… -گفتــــــــــم ببـــــــــوسیـــــــم نه ایــــــــنکـــــــــــه سکــــــــــس کنــیـــــــــــم…. اما اگــــــــــه….. بخــــــــــــــوای…     ساکت شد و به دنبال حرفش

ادامه مطلب ...

رمان مجبوری نفس بکشی پارت چهارم

چشمام سیاهی رفت و بیهوش شدم .. با صدای گریه‌ی مامانم آروم آروم چشمام رو باز کردم با همون صدای خسته و گرفته گفتم -مامان مگه مردم؟ صدای خنده سپهر اومد عین خر می‌خندید و میگف -وای عسل واییی صدات شبیه خروس شده از دستش دلخور بودم و سرد نگاهش کردم، خودش فهمید و خنده اش و خورد مامان با

ادامه مطلب ...

رمان دختر نسبتا بد ( بهار ) پارت یک

#پارت_۱   دنباله لباس طلایی رنگمو تودست گرفتم و بدو بدو از پله ها رفتم بالا…. هر لحظه احتمال داشت کله معلق بشم و با مخ بخورم زمین … مُخی که قطعا ازین به بعد چه میخورد زمین چه نمیخورد،دیگه برای من مخ نمیشد چون تماما پر بود از یاد نوید…..نویدی که از دست رفته بود! بد بودم….خیلی بد…. انگار

ادامه مطلب ...
رمان پروژه عشق

رمان پروژه عشق پارت یک

پارت 1 _اوکی اوکی نرین بخودت:/ باران:عع تنه لشتو جمع کن عنتر مثلا بزرگ شدی..-_- _باران به جون هفت تن بنگتن پسره اونقد جذاب بود دوس داشتی بخوریش عای لامصب چه جیگری بود. باران:پسر ندیده ی خاک بر سری (دستشو بلند کرد و به نشانه ی خاک برسرت یکی چپوند تو سرم) _عع کوال(با داد) باران:زهر مار، سرطان، گوه خور

ادامه مطلب ...

رمان عشق ممنوعه استاد پارت ۴

🌺🌺🌺 🌺🌺 🌺 #Part16 سرش رو خم کرد تا هم قد من بشه در همون حال پوزخند صدا داری زد و گفت : _نه خوشم اومد !! وقتی دید دارم با تعجب نگاش میکنم به مسیری که موتور سوار رفته بود اشاره ای کرد و ادامه داد : _ علاوه بر چاقو کشی و لات بازی میبینم که کلاهبردارم هستی

ادامه مطلب ...

رمان در همسایگی گودزیلا پارت ۱

#درهمسایگی_گودزیلا #پارت۱ _پاشورها…بلندشوببینم…چقدرمیخوابی دختر؟!پاشو!!…دیرشده! این دیگه کیه کله صبحی؟؟؟… انگارفکرموبلندگفتم چون یاروبایه صدای مسخره ودرحالی که ادای دخترای لوس ودرمیاوردگفت:ارغوان هستم…ازاشنایی تون خوشبختم وشما؟؟!!(وبعدش دوباره صداش جدی شدوگفت:)پاشوببینم…تومنونمیشناسی؟!!!!!! جلسه معارفه راه انداخته واسه من…پاشو…دیرشد! دهه…یه امروزومیخواستیم کلاساروبپیچونیما…این خانوم اومدماروباخودش ببره…چشمام وبازکردم وروی تخت نشستم کلافه گفتم: _اه…اری…من حوصله دانشگاه ندارم!بیخیال شو. _یعنی چی حوصله دانشگاه نداری؟! _یعنی اینکه حسش نیست!بیخیال

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت ۲

#پارت_۶ 🎭🎭 عشق صوری 🎭🎭 پاورچین پاورچین رفتم داخل.کیفمو گذاشتم یه گوشه و همونطور بی سروصدا سمت پذیرایی رفتم. از لای در نیمه باز سرکی به داخل پذیرایی کشیدم… بیچاره شیدا…. سر یه قرارداد گنگ و مبهم خواهر بیچاره ی من باید زن مردی میشد که هیچ شناختی ازش نداره…. ● شیدا ● نمیدونم صورت بی روح و بدون آرایش

ادامه مطلب ...
رمان عشق تعصب پارت 83

رمان عشق صوری پارت ۱

#پارت_۱ 🎭🎭 عشق صوری 🎭🎭 سالن برگزار کننده ی شوی لباس اونقدر شلوغ بود که حتی فکرشم نمیشد کرد.سرو صدا و بزن و بکوب و جیغ و هورا….سرسام آوربود..سرسام آور… اما شدیدا پُر لذت! اینکه قرار بود تا چند دقیقه ی دیگه دیاکو،رئیس شرکت مدلینگ “مادام و مسیو” رو ببینم چنان تمام وجودمو به وجد میاوردکه تقریبا مطمئن بودم از

ادامه مطلب ...

رمان عشق ممنوعه استاد پارت ۱

  #Part1 “زمان حال ” ” نازلــــی ” جلوی چشمای خمار از شهوت استاد آراد نجم ، مجبور بودم لبخند بزنم تا به چیزی شک نکنه اونم لبخندی از جنس درد! دردی که فقط خودم تلخیش رو حس میکردم لبخندم رو بوسید با شهو..ت و عشقی که توی چشماش موج میزد کنار گوشم آروم زمزمه کرد : _ خیلی سک..سی

ادامه مطلب ...

رمان سکوت قلب پارت آخر

سرطان بدخیمِ تنهایی تمامِ وجودم را گرفته، و حالِ روزگارم پریشان است. که هر لحظه چندبار می‌میرم. این مرضِ لاعلاج، نفس که می‌کشم، به هر کجا که نگاه می‌کنم، وقتِ خواب، هنگامِ بیداری و حتّی لحظه‌یِ مرگ هم دلم را برای تو تنگ می‌کند! دست هاکان را می‌کشم به سمت بقیه می‌رویم. تنهایش می‌گذارم تا گریه کند تا حرفهایش را

ادامه مطلب ...

رمان سکوت قلب پارت ۳۲

سکوت‌ قلب: -من..من..واقعا نمی‌دونم…چی بگم! با دو قدم خودش را بهم رساند و بی مقدمه من را به آغوش کشید و زیر گوشم لب زد: – هیچی نگو، فقط بمون! من رو به خودت، چشم‌هات،عطر تنت و همه چیزت معتاد کردی؛ پس باید تا آخرش بمونی! دستانم را بالا آوردم و به دورش پیچیدم و آرام گفتم: – خیلی دوستت

ادامه مطلب ...
رمان صیغه استاد پارت 35

رمان آشوب پارت ۶

#پارت۲۴ #آشوب +آشوب؟! با آشور،حرف میزنی دیگه؟!….. گوشت کنار دستش را محکم میکشد . جایش درد میکند ،اما در مقابل درد دلش چیزی نیست. شروع به صحبت میکند: -چی بگم ؟!…. بهش بگم …آشور خواهرت کم اورده …همه اش تظاهر بوده … از بختش از پیرشدن داخل اوج جونیش گله داره …. چی بگم ایلین؟!…. برم بار سنگینی روی دوش

ادامه مطلب ...
رمان آشوب

رمان آشوب #پارت۱

به نام خدا «خدا زمین رو گرد آفرید تا به انسان بگه همون لحظه ای که فکر می کنی به آخر دنیا رسیده ای درست در نقطه آغاز هستی» #آشوب #ژانر:عاشقانه .اجتماعی.روان شناسی . به قلم :نسترن *** #ایران #تهران ۲۰۲۱ سرش درحال انفجار است . شقیقه اش را آرام آرام ماساژ میدهد . نگاهی به اطراف مینداز مثل همه

ادامه مطلب ...