نسترن ٬ Archives - رمان دونی

برچسب: نسترن ٬

رمان زندگی شیرین ومبهم من پارت ۱۸

ثنا و حمد بی‌پایان خدا را که صنعش در وجود آورد ما را الها قادرا پروردگارا کریما منعما آمرزگارا چه باشد پادشاه پادشاهان اگر رحمت کنی مشتی گدا را خداوندا تو ایمان و شهادت عطا دادی به فضل خویش ما را وز انعامت همیدون چشم داریم که دیگر باز نستانی عطا را پارت ۱۸ ♥️🌹✨⚡💥🔥♥️ ۱۸.۱ دخترا هم با گریه

ادامه مطلب ...

رمان زندگی شیرین ومبهم من پارت ۷

به نام خدا ♥️🔥❤️🔥 ۷.۱ آهانی گفت ومشغول صحبت شدیم . وارد تهران شدیم . «پایتخت » پایتخت ایران . جای که هجده سال زندگیم. جزوه آرزوها هایم یود که به آن شهر سفر کنم. انقدر خوشحال یودم که نمیدانستم‌چیکار کنم. با خوشحالی نگاهی بیرون از ماشین انداختم . اولین معایب های که درتهران به چشم می آمد. آلودگی هوا٬ترافیک

ادامه مطلب ...

رمان زندگی شیرین ومبهم من پارت ۶

۶.۱ ♥️به نام خداا♥️ ❤️🔥♥️🔥 همون موقع آقا جونم همه مارو صدا زد . همه ی ما کنار پدر هامون ایستاده بودیم. پدر بزرگم مثل همیشه با اقتدار بلند شد ورو کرد سمت مهمون ها وگفت -سلام ….مهمان های عزیزم ….خوش آمدین….. خوشحالم که در این روز بزرگ …… مارو همرای کردید.امروز همه دور هم جمع شده ایم …که این

ادامه مطلب ...