رمان نبض سرنوشت پارت آخر
دستی لای موهاش میکشه و میگه : هیچی دیگه ، یه ذره ابرویی هم که داشتیم از بین رفت! . _ تقصیر خودته من که گفتم این لباس دنباله دار دردسرم داره . لبخند کجی میزنه و میگه : ولی فوق العاده به نظر میرسی . به سمتش خم میشم و بوسه ای رو لباش میزارم و میگم : خودتم