28 خرداد 1398 - رمان دونی

روز: 28 خرداد 1398 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان استاد خلافکار پارت 11

  چسبیدم به دیوار.اون از اول می‌دونست، از همون اولش همه چیو می‌دونست! سینه به سینه م ایستاد و گفت _خودتو خسته کردی خانوم پلیسه،از اول میومدی از خودم سراغ لاله رو می گرفتی باهم کنار میومدیم. باختم،همه چیو باختم و نالیدم _کجاست لاله؟ ابرو بالا انداخت و گفت _جاش امنه. با نفرت نگاهش کردم و گفتم _بگو عوضی.بگو خدا

ادامه مطلب ...

رمان عشق تعصب پارت 8

  نمیدونستم چی داره تو ذهنش میگذره با ترس روی تخت خوابیدم که به سمت کمد رفت دوتا دستبند آورد و اومد به سمتم با وحشت بهش خیره شدم و گفتم: _میخوای چیکار کنی بهادر !؟ پوزخندی بهم زد و گفت: _چیه ترسیدی !؟ با التماس بهش خیره شدم و گفتم: _بهادر لطفا! _خفه شو اون موقع که داشتی با

ادامه مطلب ...

رمان تقلب پارت آخر

– پاشو عوض چونه. امیر بالاخره بلند م یشه و مریم با نشستن پیمان و سکوت بچه ها بالاخره نفس راحتی می کشه. دلهره بدی تموم وجودش رو پر کرده و تو اون شرایط فقط سکوت و آرامش میخواد تا بتونه به خودش مسلط بشه. سکوتی که پیمان با تمام وعده وعیدهایی که از مریم گرفته بود باز با دیدن

ادامه مطلب ...

رمان تقلب پارت 10

_ عزیزم نظر من رو بخوای این پوست سفیدت خیلی قشنگ تره. حیفه بُرُنزَش کنی. اوف باز یادم انداخته بود زنه. اَه تو این یک ماه پوستم دوباره رنگش برگشته بود و یک سفید افتضاحی شده بود که تو آینه هم به خودم نگاه نمی کردم. بدبختی با کرم پودر هم فقط می شد صورتم رو برنز کنم. این کرم

ادامه مطلب ...

رمان تقلب پارت 9

_ غلط نکنم یه کاری کردی که پریسا جون به خونت تشنه شده. خودت بگو چه آتیشی سوزوندی باز؟ نادیا مخصوصا با صدایی کمی بلندتر از معمول می خنده و بعد چشم می دوزه به پیمان و سرش رو مخصوصا کمی به صورت پیمان نزدیک می کنه و زیر لب می گه: _ من؟ اصلا به من میاد این کارا؟

ادامه مطلب ...

رمان تقلب پارت 8

_ من که بسته بودم 22 ساله بستم دهنمو. شما بازش کردین. بعد سرش رو پایین می اندازه و از مقابلشون رد می شه و توی ثانیه آخر نگاه نگران و پر غم آریانا لبخند غمگینی رو روی صورتش می شونه که برای ثانیه ای نثار نگاه برادر می کنه و درست زمانی که شوری اشک روی لبخند رو می

ادامه مطلب ...

رمان تقلب پارت 7

بعد سرش رو آروم به طرف پیمان می گردونه و تنها به سلامی کوتاه با لبخندی بی خیال که تمام تلاشش رو می کنه تا خالی از هر حسی باشه، اکتفا می کنه و بدون دست دادن از کنارش رد می شه و هم زمان خنده شیطانی ای روی لب هاش میشینه و زمزمه می کنه حقته، حالش رو ببر

ادامه مطلب ...

رمان تقلب پارت 6

– من… من… ما… کاری… دستش رو آروم روی لبای نادیا می گذاره و زمزمه می کنه: – هیس. هیچی نگو. نمی خواد توضیح بدی. خودم دیدم. می دونم هیچ کدوم مقصر نبودین. بهت تبریک می گم. پیمان پسر خوبیه. – تو… تو از کجا… – منو دست کم گرفتی شیطون؟ خیلی وقت بود شک داشتم. امروز که دیدمتون شکم

ادامه مطلب ...

رمان تقلب پارت 5

– توضیح بدین. لپ تاپ می گیرین که تحقیقتون رو کامل کنید بعد یه سری از توی گالری عکسای من سر در میارین. بعد از توی بازی سر در میارین. این بچه بازی ها چه معنی می ده؟ با کی داری لجبازی می کنی؟ کارت وقتی ناقصه انتظار نداری که برات به به چه چه کنم. هان؟ به جای این

ادامه مطلب ...

رمان تقلب پارت 4

مانی حرفش رو قطع می کنه: – نانادی من و پیمان مشغول جمع و جور کردن یکی از پرونده های شرکت آریانا ایم و باید تا دو ساعت دیگه تمومش کنیم که من مسافرم. نادیا از شنیدن خبر مسافرت مانی شوکه و م*س*تاصل چند ثانیه تنها سکوت می کنه که باز مانی سکوتش رو می شکنه: – نانادی؟ چی شدی؟

ادامه مطلب ...

رمان تقلب پارت 3

– ببخشید… پیمان لبخندی که تنها یک پدر می تونه به روی دختر شیطون و نادم از خطاش بزنه، به نانادی می زنه و سرش رو دوباره روی برگه برمی گردونه. اینم یه درس دیگه نانادی. واقعا برات متاسفم. فکر می کردم فهمت بیشتر از این حرفهاست. بغض تو گلوش می شینه و لیوان رو میاد روی میز بگذاره که

ادامه مطلب ...

رمان تقلب پارت 2

بابک و سارا رو به روی نانادی تو اتاقش می نشینند و هر کدوم سعی می کنن به شکلی حال و هوای نانادی رو عوض کنن. – بابا چرا انقدر بی حالی نانادی؟ تو که از خدات بود این کلاسا رو بپیچونی حالا چی شده که انقدر تو هم رفتی به خاطر دو روز دانشگاه نیومدن؟ – تنهایی خونه آزارم

ادامه مطلب ...
رمان تقلب

رمان تقلب پارت یک

نام رمان : تقلب نویسنده : f_javid به نامش، به یادش و در پناهش می کنیم آغاز – ما…ما…ن… ماشینه رو افتادین… ای ول… – مرگ، دختره احمق، کر شدم! این چه جیغی بود؟ فکر کردم مُردی. چت شد یهو؟ – بلیط دبی رو افتادی شازده، فردا بلیط نگرفته نمی یای خونه ها! – دروغ می گی!!! گرفتی ما رو؟

ادامه مطلب ...