رمان عشق تعصب پارت 84
_ حالا اگه میشه برو بیرون به سمتم اومد و با صدایی خش دار شده گفت : _ بهنام چند روز دیگه میاد با چشمهای ریز شده داشتم بهش نگاه میکردم مگه قرار نبود زودتر بیارنش پس چرا داشتند لفتش میدادند نکنه مشکلی پیش اومده بود _ ببینم نکنه چیزی شده ؟ _ ن _ پس … _ دارم