30 مرداد 1400 - رمان دونی

روز: 30 مرداد 1400 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان در پناه آهیر پارت ۳۲ (آخر)

با رفتن آهیر، و حرفی که در آخرین لحظه گفته بود، وسط سالن فرودگاه مثل یه تل درد ایستاده بودم و هر لحظه ممکن بود آوار بشم و فرو بریزم.. سامان بازومو گرفت و تکونی داد.. _افرا.. چرا خشکت زده؟ با تکونهای سامان به خودم اومدم و با ناباوری گفتم _گفت نگین من بودم _نگین کیه؟.. بیا بریم بشین رو

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت 25

    -باشه…حرفهاتو بزن… مقابلم ایستاد و با پررویی و بیخیالی ای که تو ذاتش بود گفت: -من میخوام ازدواج کنم از خبرش شوکه شدم.ماتم برد.راستش انتظار شنیدن هر حرفی رو داشتم به جز این یه مورد.پوزخند زدم و با تنگ کردن چشمام پرسیدم: -چی !؟میخوای چیکار کنی؟ بدون ذره ای خجالت و انگار که نه انگار هنوز سال بابا

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد پارت 24

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 24

  کلمه بازی رو زیرلب زمزمه کردم و گیج سوالی پرسیدم : _بازی ؟! تو گلو خندید و درحالیکه دستش رو نوازش وار روی صورتم میکشید گفت : _اهووووم …. بازی اونم از نوع لذت بخشش خوب نگفتی نظرت چیه ؟! نگاهمو توی صورت خونسرد و اون لبخند مرموز گوشه لبش چرخوندم بی اختیار ترس بدی توی دلم نشست و

ادامه مطلب ...