رمان صیغه استاد پارت 63
نفسم و با بغضی که بیخ گلوم بود بیرون دادم و به این فکر کردم که کاش هیچ وقت هامونی وجود نداشت! هیچ وقت نمیدیدمش و عاشقش نمیشدم. این جوری کمتر قلبم میشکست. قطره اشک ناخواسته ام و از روی گونه ام پاک کردم و خواستم برم دوباره سری به اتاق گیتی بزنم ولی پاهام یاری نکرد! چرا هر بار