9 آذر 1400 - رمان دونی

روز: 9 آذر 1400 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان صیغه استاد

رمان صیغه استاد پارت 73

    با تکون ریزی که پرستار به شونه‌ام داد لبخند زدم و نگاهش کردم: – مرسی عزیزم! چشم حتما میرم میشه برم ببینمش؟! خواهش می‌کنم.   به نشونه نه سر تکون داد و نگران نگاهم کرد: – می‌دونی شوهرت توی بخش عمومی نیست که همین جوری ملاقاتش کنی خطر داره دکتر بفهمه خارج از ساعت راهت دادم توی اون

ادامه مطلب ...

رمان پروژه عشق پارت 26

(شیلا) (استرس تموم وجودم رو بر گرفته بود مدام فکرم پی آرمین می‌رفت و آرایشگر کیلو به کیلو ارایشمو زیاتر میکرد قلنج انگشتامو گرفتم خخخخخ دستای سردمو بهم مالیدم ) اسرا:اهاااا مبارکه عروس، دوماد خوشتیپه، روی پشت بومه باغ میخونم باران:نگفتم از موتوری نگیر بد انداخته بهت روژین:خره مگه باغ پشت بوم داره اسرا:همینی که هست دن دن دن آهنگ

ادامه مطلب ...

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 50

#پارت_۴۷۸ 🌓🌓 دختر نسبتا بد🌓🌓 از وقتی پگاه بهم خبر داد فرزین قصد سفر به یکی از کشورهای خارجی رو داره انگار دیگه تو این دنیا نبودم. بیقرار بودم و سردرگم. شبیه کسی بودم که حس میکنه یه چیزی رو گم کرده و هرچقدر فکر میکنه نمیدونه اون چیز مهم رو کجا گذاشته!!! حس میکردم گمش کردم اما کجا!؟ کجا

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 68

_همه این سخت گیری هام بخاطر خودته میفهمی دیگه ؟! میدونستم همه حواسش پیش منه و میترسه بلایی سرم بیاد که اینطوری پیگیر کارهای من شده و مواظبه بلایی سرم نیارن حس اینکه کسی رو داشتم که بهش تکیه کنم و همیشه بی هیچ چشم داشتی حواسش بهم هست باعث شده بود بی اختیار لبخند بزرگی صورتم رو پر کنه

ادامه مطلب ...

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 49

#پارت_۴۷۲ 🌓🌓 دختر نسبتا بد🌓🌓 پوزخند زد و گفت: -تو آبروی منو بردی…این احساس تاسف به درد لای جرز هم نمیخوره! مامان سنگ شده بود.سنگی که هیچ حرفی حاضر نبود تو وجودش نفوذ کنه. اون فقط به قسمت خیانت و به این کلمه فکر نیکرد نه بیشتر.با غم و تاسف گفتم: -من آبروی تو رو نبردم.حرفهای منم گوش کن… سرشو

ادامه مطلب ...