رمان عشق صوری پارت 82
-از دست تو شیداااا…. عقب رفت و روی صندلی رو به رویی نشست.پا روی پام انداخت و بهم خیره شد. نگاه من اما همچنان پی دور دست بود. گوشی موبایلمو سفت و محکم تو دست نگه داشته بودم به امید اینکه ویبره بخوره و من از این لرزش غرق شور شعف بشم…. کاش پیام بده…حتی اگه شده پیام خالی…. بعداز