روز: دی ۸, ۱۴۰۰ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان عشق صوری

رمان عشق صوری پارت ۸۲

-از دست تو شیداااا…. عقب رفت و روی صندلی رو به رویی نشست.پا روی پام انداخت و بهم خیره شد. نگاه من اما همچنان پی دور دست بود. گوشی موبایلمو سفت و محکم تو دست نگه داشته بودم به امید اینکه ویبره بخوره و من از این لرزش غرق شور شعف بشم…. کاش پیام بده…حتی اگه شده پیام خالی…. بعداز

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت ۸۴

#پارت_۶۸۲ 🌓🌓 دختر نسبتا بد🌓🌓 خواب نبودم اما بیدار بیدار هم نبودم با این وجود تا در باز شد و نیما اومد داخل حضورش رو احساس کردم. لای چشمهام یه کوچولو وا شدن. به گمون اینکه من خوابم بی سرو صدا جلوتر اومد و یه راست رفت سمت کمد لباسها و درش رو باز کرد. فکر کنم میخواست لباس عوض

ادامه مطلب ...