رمان زاده نور پارت 5
فرنگیس که انگاری به گوش هایش شک داشته باشد چهارزانو خودش را جلوتر کشید و دوباره و نگرانتر از قبل پرسید : – چی ؟ چشمان گود رفته آقا رسول از درد در هم رفت و کمرش را بیشتر فشرد و آهسته از ثانیه ای قبل گفت : – می خواد که خورشید زنش بشه …….. شرطش اینه . فرنگیس