3 بهمن 1400 - رمان دونی

روز: 3 بهمن 1400 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رز مشکی چشمانت

رز مـشــــــکـــیـ چـشـمانتــ پارت 1

        تیداااااااااااااا دختره ی خیره سر مگه با تو نیستم ؟ چرا جواب نمیدی ؟ چرا نهار آماده نیست ؟؟؟؟؟   زیر لب زمزمه کردم :   الهی کارد بخوره تو شکمت .   با داد بعدی بابا سریع و با قدم های محکم از اتاق رفتم بیرون پوزخندی، کاملا غیر ارادی رو لبام جا خوش کرد

ادامه مطلب ...

رمان خلسه پارت ۴

همان پسرک بود و در چهارچوب در ایستاده بود و با پوزخند مرا نگاه میکرد. طوری که گویی با نگاهش کنترلم میکرد و اجازه حرکت نمیداد! با خودم فکر کردم نکند از آن پسرهای فیلم ایکس من باشد و در چشمهایش قدرت خارق العاده ای داشته باشد! بعد از دو سه سال این حرف را به معراج گفتم و حسابی

ادامه مطلب ...

رمان زادهٔ نور پارت 18

لیلا دستپاچه و به سرعت. جعبه را از دست امیرعلی کشید : – نه …… نه من این و زیاد ….. دستمالی کردم ……… اثر انگشتا دیگه رفتن . – هر چی هم که دستمالی شده باشه ، بازم پلیس می تونه اثر انگشت خورشید و روش پیدا کنه ……. شما نگران نباش لیلا جان . و با همان آرامش

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 95

مطمعن بودم از زور ضعف بیهوش میشدم چون چیزی دیگه توی معده ام باقی نمونده بود که بالاش بیارم با نفس نفس مشتم رو پُر آب کردم و‌ با تموم قدرت توی صورتم پاشیدم چندبار پشت سرهم این کارو تکرار کردم از سردی بیش از حد آب برای ثانیه ای حس کردم نفسم گرفت ولی کم کم حالم سر جاش

ادامه مطلب ...