6 بهمن 1400 - رمان دونی

روز: 6 بهمن 1400 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رز مشکی چشمانت

رز مـشــــــکـــیـ چـشـمانتــ پارت 4

  ماشینو زد کنار و‌ سرشو گذاشت رو فرمون ، از نفس های تندی که میکشید مشخص بود خیلی عصبانیه حس کردم مایع گرمی از بینیم خارج شد . با چکیدن قطره های خون ، روی مانتوم خیلی سریع از ماشین پیاده شدم و دستمال گرفتم جلو دماغم   – خوبی تیدا ؟   بی توجه بهش دویدم سمت تاکسی

ادامه مطلب ...

رمان زادهٔ نور پارت 21

این و…… این و بپوشید امیرعلی از تعجب و حرکت غیرمنتظره این دختر نمی دانست چه کند و یا چه بگوید ……… تنها متعجب به خورشید نگاه می کرد ……….. لیلا که همسرش بود ، برای او لباس انتخاب نمی کرد چه رسد به خورشیدی که شاید بر روی یک کاغذ همسر چند ماهه اش محسوب می شد اما در

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 97

#پارت_۷۰۵ 🌓🌓 دختر نسبتا بد🌓🌓 خیلی آروم چشمهام رو از هم باز کردم. بدنم کرخت بود.دوسه بار پلکهامو باز و بسته کردم و بعد بالاخره نیم خیز شدم. پتویی که نمیدونم آخرش که دوباره روی تنم انداخته بود رو کنار زد م و نگاهب به جای خالی نیما انداختم. انتظار داشتم کنارم باشه و همچنان خواب، اما نبود. مگه اصلا

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت 96

امیر بطری رو از زیر دستش کشید و گفت: -مگه نگفتم زیاده روی ممنوعه! ملتمسانه بطری رو از امیر پس گرفت و گفت: -فقط یکم دیگه قول میدم! هر وقت زیاده روی میکرد یه گندی بالا میاورد برای همین منم گفتم: -زیاد ننوش! چشمکی زد و گفت: -من اصلا واسه همین اومدم…اومدم که بنوشم… لبخند تلخی زدم و تماشاش کردم.

ادامه مطلب ...