رز مـشــــــکـــیـ چـشـمانتــ پارت 4
ماشینو زد کنار و سرشو گذاشت رو فرمون ، از نفس های تندی که میکشید مشخص بود خیلی عصبانیه حس کردم مایع گرمی از بینیم خارج شد . با چکیدن قطره های خون ، روی مانتوم خیلی سریع از ماشین پیاده شدم و دستمال گرفتم جلو دماغم – خوبی تیدا ؟ بی توجه بهش دویدم سمت تاکسی