12 بهمن 1400 - رمان دونی

روز: 12 بهمن 1400 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان زادهٔ نور پارت 27

پله ها را دو سه تا یکی می کرد و پایین می رفت …….. تا کنون در تمام مدتی که خورشید این خانه زندگی کرده بود ، هرگز صدای فریادش این چنین به گوشش نرسیده بود ……….. می ترسید برای این امانتیِ در خانه اش اتفاقی افتاده باشد ……… به سمت اطاق خورشید می دوید که صدای بلند گریه های

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت 99

– من کار دارم…قصد نداری پیاده بشی!؟ اصلا سوالش رو نشنیدم.حواسم پرت ژینوس شده بود.یعنی واقعا تصمیم گرفته بود تهش با همین موجودی بسازه که بخاطر اینکه از خودش دور نگهش داره هزار بازی درآورده بود؟منطقم اینو نمی پذیرفت برای همین دوباره پرسیدم: -رابطه ات باهاش خوب شده!؟ برای همین میخوای بری پیشش !؟ زل زد تو چشمهام و جواب

ادامه مطلب ...
رز مشکی چشمانت

رز مـشــــــکـــیـ چـشـمانتــ پارت 13

      ببین تیدا ، چیزی که مال من هست رو به کس دیگه ای نمیدم اینو قبلا هم بهت گفته بودم . الان هم آوردمت اینجا تا بگم ، دیگه قرار نیست طلاقت بدم .       ناباور چشم به دهانش دوخته بودم اونموقع فکر میکردم از روی عصبانیت این حرفا رو زده ولی الان وای خدای

ادامه مطلب ...