1 فروردین 1401 - رمان دونی

روز: 1 فروردین 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت 23

نگاه تارخ به سمت صدا چرخید. با دیدن پسر لاغر اندامی که به سمتشان می‌آمد از کنار افرا بلند شد. با حضور آن مرد جوان که حدس می‌زد همان مسعود باشد دیگر نیازی به او نبود. خواست به سمت هیراد چرخیده و او را به ساختمانی که مخصوص استراحت بود دعوت کند که درست در همان لحظه چشمش به تینا

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 28

دلارای به خودش جرات داد : _ من از قوانین شب هات متنفرم! آلپ‌ارسلان عصبی نشد در عوض مردانه خندید و مانتو را از تنش بیرون کشید : _ قبلیام متنفر بودن دستش را زیر لباسش سراند و پوست شکمش را لمس کرد : _ مسلما بعدیام متنفرن! دستش را بالا آورد و دلارای ناخواسته لبش را گزید : _

ادامه مطلب ...

رمان گلاویژ پارت 29

گوشی رو قطع کردم و همزمان منو بهار گفتیم: _تو مگه مرض داری؟؟؟؟؟؟ _واسه چی تلفنو بی هوا میاری میدی دست من؟ _واسه چی میگم بگو نیستم میگی هست؟ _خوبت شد بعدشم با گوشی خودت زنگ زدی بگم بهار کجاست؟ _چه میدونم میمردی بگی خوابه؟ _میمیردی صبرکنی فردا زنگ بزنی؟ خلاصه یک ساعت دیگه هم دعوا کردیم و آخرشم خسته

ادامه مطلب ...

رمان زادهٔ نور پارت 76

موبایلش را از جیبش درآورد و در حالی که نگاه عصبی و به اخم نشسته اش میان صفحه موبایل و خیابان مقابلش رفت و آمد می کرد ، شماره مورد نظرش را گرفت ………. سر تا پایش را زهری متعفن فرا گرفته بود و می سوزاندش . – الو . – سلام آقا سامان ……… از این طرفا . راه

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 7

کنار میز هشت نفره ای که تو آخرین و دنج ترین قسمت سالن.. جایی که تقریباً رفت و آمدی نداشت رزرو شده بود وایستادم و انقدر منتظر موندم تا بالاخره.. دیدمش! پشت سر چند نفری که شکل و شمایل غربی داشتن پا به رستوران گذاشت و من با قدم های بلند رفتم سمتشون که به محض نزدیک شدنم چشمش به

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت 123

دویدم سمت اتاقش. درو باز کردم و بدون اینکه حرفی بزنم رفتم داخل. داشت لباسهاش رو درمیاورد و تقریبا لخت بود ولی به محض اینکه متوجه من شد و فهمید عینهو چی سر پایین انداختم و رفتم تو اتاقش چرخید سمتم و با عصبانیت و لحن خیلی تندی گفت: -هووووشه !اینجا شبیه طویله است سرتو انداختی اومدی داخل؟ اول جا

ادامه مطلب ...