رمان الفبای سکوت پارت 23
نگاه تارخ به سمت صدا چرخید. با دیدن پسر لاغر اندامی که به سمتشان میآمد از کنار افرا بلند شد. با حضور آن مرد جوان که حدس میزد همان مسعود باشد دیگر نیازی به او نبود. خواست به سمت هیراد چرخیده و او را به ساختمانی که مخصوص استراحت بود دعوت کند که درست در همان لحظه چشمش به تینا