13 فروردین 1401 - رمان دونی

روز: 13 فروردین 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت 35

  افرا با صورتی وا رفته به نیم رخ تارخ خیره شد. _ کلیدام نیست. فکر کنم تو خونه جا گذاشتمش. تارخ پوفی کشید. بی جهت به او سر به هوا نمی‌گفت. _ خب مگه خواهرت خونه نیست؟ افرا لب گزید. صحرا قرار بود امشب را در خانه‌ی سامان باشد. اه از نهادش برخاست. با فکری که از سرش عبور

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 40

دستش را روی قلبش گذاشت و هین کشید : _ حاج خانم ترسوندیم حاج خانم تیز نگاهش کرد : _ وا مگه چی شده؟! نگاهی به قابلمه انداخت و ادامه داد : _ قابلمه رو چیکارداری؟ دلارای نگاهش را دزدید : _ میخواستم سوپ درست کنم _ سوپ چرا؟! شانه بالا انداخت : _ هوس کردم حاج خانوم دستش را

ادامه مطلب ...

رمان گلاویژ پارت 41

  _میذازی بیام تو؟ دستشو از جلوی در برداشت و تا اومد حرفی بزنه خودمو انداختم توی بغلش و های های گریه کردم… با آرامش و قربون صدقه سعی داشت آرومم کنه اما من بافکراینکه دیگه قرار نیست ببینمش گریه ام بیشتر شدت میگرفت! _میگی چی شده یا قصد داری دق مرگم کنی؟ با گریه همه چی رو واسش تعریف

ادامه مطلب ...
رمان افگار

رمان افگار پارت 11

  سوسن ابرویی بالا انداخت: – برو. عمرا اگه اون ریقو قاچاقچی باشه،اصلا به قیافه اش نمیاد. لیلا زیر چشمی به هما و همتا که طبق معمول ساکت نشسته بودند، اشاره کرد و پچ زد: – مگه به این دوتا مو جز می‌خوره قاچاقچی باشن؟دماغ شون و بگیری ریقشون در میاد. اونم چی؟ یک کیلو شیشه.سی گرمش اعدامه،اینا رو باید…

ادامه مطلب ...

رمان زادهٔ نور پارت 88

بازوان خورشید را رها کرد و قدمی عقب رفت و آرام تر از ثانیه قبل ادامه داد ……. انگار جان او هم اندک اندک از تنش خارج می شد : – با سامان بودی نه ؟؟؟ ………. با اون در ارتباطی …….. به این نتیجه رسیدی که من به دردت نمی خورم و اون برات بهتره ……. گفته بودم از

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 19

دیگه داشتم آتیش می گرفتم از این زورگوییش و اهمیت ندادنش به شرایطم که ادامه داد: – زنگ زدم از همون صاحبکار گند دماغت برات مرخصی گرفتم! – کـِی؟ – وقتی دکتر داشت معاینه ات می کرد! اینبار دیگه انتظار شنیدن همچین حرفی و داشتم! ولی اینکه سمیع چرا انقدر راحت و سریع حرفای این آدم و قبول می کنه

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت 129

  دستمو گرفت و من به دنبالش کشیده شدم. جدا که من واسه ی مادرم چیزی بیشتر از یه شانس و یه فرصت برای ارتقای خودش نبودم. به جمع مورد نظرش که همگی دور میز گردی نشسته بودن نزدیک که شدیم دیگه تند تند راه نرفت. دستمو رها کرد و بعد هم ظاهر یه خانم باکلاس رو به خودش گرفت

ادامه مطلب ...