16 اردیبهشت 1401 - رمان دونی

روز: 16 اردیبهشت 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت 69

  تینا از جا پرید. _ با یه دختر قرار داری؟ جون من راستش رو بگو. آخه انتخاب لباست یه جوری وسواس گونه بوده. سوال تینا باعث شد شیرین هم با کنجکاوی به تارخ خیره شود. تارخ با جمله‌ی تینا نگاهی به سرتا پای خودش انداخت و با یادآوری سری قبلی که با افرا به رستوران رفته بودند و او

ادامه مطلب ...

غزال گریز پا پارت 33

    حاج احمد با تحسین گفت :   اگه انتخابت کسی جز غزال بود باید شک میکردم به پسری که تربیت کردم همین امروز زنگ میزنم به آقا فرهاد   نازنین خانم با خوشحالی گفت :   وای خدایا شکرت ، کم کم داشت باورم میشد قرار نیست عروسی این پسرو ببینم   – تروخدا زنگ نزنیدا ، من

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 74

  _ حرفام جواب نداشت ارسلان من دنبال ترمیم این رابطه نیستم که باهات بحث کنم همه چیز تموم شده _ اگر فکر کردی دنبالت میام اشتباه کردی برگرد روی تخت منم مزخرفاتی که گفتی رو میذارم پای حال بدت دلارای وارد آسانسور شد صدای موزیک آسانسور در گوشش پیچید قبل از اینکه در آسانسور بسته شود ارسلان خودش را

ادامه مطلب ...

رمان گلاویژ پارت 76

  بعدازاینکه حسابی هم خندید و همه وجودش سراسر لذت شد.. همونطور که یک دستش به فرمون بود دست ازادشو به طرفم آورد و کشیدم توی بلغش و روی موهامو بوسه زد وگفت؛ _حالا چرا گونه هات سرخ شده و گل انداخته جوجه؟ ازمن خجالت میکشی؟ _نکشم؟ دوساعته منو سوژه کردی میخوای گونه هامم سرخ نشه؟ _مگه کسی از شوهرش

ادامه مطلب ...

رمان زادهٔ نور پارت 122

  اون لواشکایی که از قزوین گرفته بودن و برای عروسم بیار ……. مثل اینکه ویار کرده . خورشید متعجب از چیزی که شنیده بود به خانم کیان نگاه کرد ……… خانم کیان به او لقب عروس داده بود………. حتی امیرعلی هم انگار از شنیدن این لفظ ، متعجب به نظر می رسید . خانم کیان بی توجه به نگاه

ادامه مطلب ...

رمان زادهٔ خون جلد دوم پیوند ابدی پارت 1

  _تنھام نزار… خواھش میکنم… با من بمون. برگرد پیشم. برگرد پیشم… با ناامیدی و اندوه بار دیگر لبھای سرد و بی حسش را بوسید و زمزمھ کرد: _خواھش میکنم برگرد پیشم. تنھام نزار. بار دیگر با چشمان تار از اشک بھ صورت بیرنگش نگاه کرد کھ با دیدن لرزش پلکھایش نفس دختر در سینھ حبس شد. گویی جان دوباره

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 53

  ××××× یه کم با درین تو خیابونا چرخ زدیم تا زمان بگذره و بعد برسونمش هتل.. قرار خوبی بود و شک نداشتم که من و یه قدم دیگه به هدفم نزدیک کرد.. هدفی که حالا با فکرای جدیدم.. جذاب تر از قبل قرار بود بشه برام.. شایدم برای جفتمون. ماشین و جلوی در نگه داشتم و گفتم: – شب

ادامه مطلب ...
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت 5

  گیسو بادیدن لباس های عوض شده و بیرونیم باتعجب گفت: _وا؟ داری میری؟ قرار بود باهم بریما… _حالم خوب نیست گیسو.. میرم خونه پیش بابا باشم… _الهی من فدات بشم, هیچوقت اینجوری افسرده و پریشون نبینمت… _خدانکنه.. تازه زندگی داره معنی سختی رو بهم نشون میده… انگار هرچی تا بحال کشیدیم و تحمل کردیم سختی نبوده! من دیگه میرم..

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت 148

  اون درحالی که دستهاش رو پشت کمرش نگه داشته بود تو اتاق قدم رو میرفت و من شبیه به یه بازنده، ماتم زده و دلگیر نشسته بودم رو لبه ی تخت و خیره شده بودم به رو به… به نقطه ی نامشخصی! شاید هم دیوار… این ظالمانه نبود !؟ در واقع حق کاملا با من بود و خطا از

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 149

  مامان برای دفاع از خودش قدمی جلو گذاشت و خواست چیزی بگه که نازی دستش رو به نشونه سکوت جلوش گرفت و گفت : _هیس …هیچی نگو چون با این حرفات من رو بیشتر از خودت متنفر میکنی فقط همین !! مامان خندید و گفت : _میدونم اینقدر متنفری که حتی حاضر شدی به پلیس لوم بدی و اون

ادامه مطلب ...