رمان الفبای سکوت پارت 74
افرا با رضایت از اینکه تارخ لبخندی هر چند کوچک زده است از جایش بلند شد و گفت: _ بذار قبل از آواز خوندن من یه سورپرایز مشتی نشونت بدم بعد من واست بخونم. ابروهای تارخ بالا رفتند و منتظر به افرا خیره شد. باز چه برنامهای داشت؟ اصلا چگونه برایش تولد گرفته بود وقتی آن شب باز هم