2 خرداد 1401 - رمان دونی

روز: 2 خرداد 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان محله ممنوعه پارت 12

  علی که از اتاق رفت بیرون، سیا گفت: -شب میاي خونه من؟ -نه میرم خونه خودمون. -غلط کردي. میاي خونه من. حال ندارم دوباره بیام جنازه تو از رو زمین جمع کنم. بی حرف چشمامو بستم که سیا تشر زد: -باز می خواي بتمرگی؟ “؟ “باز می خواي بتمرگی -مگه من چقدر خوابیدم که میگی -همون که کل دیشبو

ادامه مطلب ...
رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت 86

  حیاط عمارت خلوت بود، اما نه آنطور که تارخ می‌خواست. در نتیجه همانطور که دست افرا را محکم گرفته بود مسیرش را از همان ابتدای پله‌های ورودی کج کرد و به سمتی که بنظرش کمی تاریک تر و خلوت‌تر از بقیه‌ی قسمت‌ها بود رفت، اما افرا وسط راه کنار یک درخت تنومند ایستاد طوریکه تارخ هم مجبور شد قدم‌هایش

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 91

  دلارای به سرعت پیاده شد و وانمود کرد دست دراز شده ی هومن را ندیده از گوشه چشم ماشین ارسلان را دید و به سرعت وارد کافه شد هومن خونسرد پشت سرش آمد : _ چی میخوری دلی؟ دلارای پشت میز نشست و پوف کشید دلی گفتن از زبان هومن چه قدر نچسب بود! درست برخلاف ارسلان چشمش به

ادامه مطلب ...

رمان رسپینا پارت 5

  سعی کردم لبخند بزنم هرچند میدونستم نمیشه و قیافم به شدت مضحک شده با صدای قهقه بلند آوا ، آمین هم زد زیر خنده ، اما آراد هنگ کرده بود و فقط نگاهم میکرد ، حق داشت بیچاره اون این روی منو ندیده بود و همیشه منو مودب و خوش برخورد دیده بود یکبارم بد رفتاری یا بد دهنی

ادامه مطلب ...

رمان گلاویژ پارت 93

  یه کم دست دست کرد و آخرش با من من گفت: _به بهارزنگ زدم جواب نداد.. خوابه؟ _بله خوابه.. اگه مهمه بیدارش کنم؟ _نه چیزی نیست.. راستش باخودت کارداشتم.. دیشب بابهار حرف زدم.. راجع به اومدن عزیز چیزی بهت گفته؟ _آره خبردارم.. ناراحت شدم.. بنده خدارو الکی ترسوندن.. خداروشکر عماد که چیزیش نشده کاش بهش نمیگفتید! _درسته.. موقع تصادف

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 4

  کاووس با دیدن ابروان درهم یزدان و تعللش ، خودش دست دراز کرد و پول ها را از میان دستان یزدان بیرون کشید و شمرد و ………. با دیدن کم بودن مبلغ ، نگاه برزخی شده اش را بالا کشید و درون چشمان خندان و از همه جا بی خبر گندم انداخت . – امروز چندتا فال فروختی بچه

ادامه مطلب ...

رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 18

  شوکه شدنش از یکه‌ای که خورد و بند اومدن نفسش مشخص بود. می‌دونم که وقتی به وایپر هم رفتیم با همچین ماجرایی روبه‌رو شده بود. اما به‌نظر می‌رسه اون موقع شوک زخمی بودن من براش بیش‌تر بوده! به‌سمت مرکز نیم‌دایره‌ی بزرگی که با ستون‌های سنگی تاریخی و عظیم ساخته شده بود قدم گذاشتیم. این ستون‌ها دوتا، دوتا محدوده‌ی هر

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 70

  – باشه عزیزم.. فقط راهنماییت کنم که این قفسه های جلو تازه پر شده.. واسه همین فکر می کنم مطالبی که تو می خوای تو ردیف چهارم یا پنجم باشه.. یکی دو تاشون و نگاه کنی خودت از رو تاریخشون دیگه کم کم می تونی پیدا کنی! این حرفش یعنی قرار نبود کمکی بهم بکنه و من وسط این

ادامه مطلب ...
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت 22

  فایده نداشت… هرچقدر التماسش میکردم بیشتر ازم دور میشد و متنفر! اشک هامو پاک کردم و دماغمو بالا کشیدم! _باشه! میرم.. اما یادت باشه من اومدم که درستش کنم وتو نخواستی! یادت باشه کوهیار.. اونی که رابطمون رو خراب کرد توبودی من نبودم! باشه.. میرم.. آمپول هم درد داره.. اما دردشو تحمل میکنیم تا خوب بشیم و بدنمون رو

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت 165

  از سیگارش کام عمیق گرفت و آهشته جواب داد: -همین که باهش کافیه! همین که وجود داشته باشه! درحالی که انگشتای دستش رو سفت نگه داشته بودم سرمو به سمتش چرخوندم و نیم رخش رو تماشا کردم. اون با اندوه و به روش خودش نبود مادر رو تو زندگیش بیان میکرد. انگار دلش میخواست مادرش زنده باشه حتی اگه

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 166

  با صدای فریادم آنچنان از جاش پرید که گوشی توی دستش تکونی خورد و نزدیک بود روی زمین بیفته – چشم الان میرم از پایین زنگ میزنم با درد چشم غره ای بهش رفتم : – برووووووو فقط زود باش با بیرون رفتنش از اتاق قدمی برداشتم که درد بدی توی شکمم پیچید ، از شدتش لبم رو محکم

ادامه مطلب ...