رمان محله ممنوعه پارت 12
علی که از اتاق رفت بیرون، سیا گفت: -شب میاي خونه من؟ -نه میرم خونه خودمون. -غلط کردي. میاي خونه من. حال ندارم دوباره بیام جنازه تو از رو زمین جمع کنم. بی حرف چشمامو بستم که سیا تشر زد: -باز می خواي بتمرگی؟ “؟ “باز می خواي بتمرگی -مگه من چقدر خوابیدم که میگی -همون که کل دیشبو