7 خرداد 1401 - رمان دونی

روز: 7 خرداد 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان محله ممنوعه جلد دوم پارت 1

  خلاصه: مرگ ناگهانی حسام همه رو شوکه کرده. سیاوش، فرید و علی که به این مرگ مشکوکن؛ دنبال دلیل اصلی این اتفاق می گردن. پدرام، پسر مرموزی که ادعا می کنه دوست حسام بوده، دنبالشون راه میوفته تا اونا رو از خطر دور نگه داره. اما چرا؟ جوابش فقط سه کلمه است؛ پدرام همون حسامه. مقدمه: تغییر ناگهانی یه

ادامه مطلب ...
رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت 91

  شیرین برای آرام کردن او با مهربانی زمزمه کرد: _ خودت رو سرزنش نکن مادر‌. تینا بد حرف زد عصبی شدی‌ اما مگه ما سه نفر تو این دنیا جز هم کی رو داریم؟ باید مراقب همدیگه باشیم با دعوا که چیزی درست نمیشه. امشب اومدی خونه حواست بهش باشه. تارخ لبخندی زد. شیرین دلگرمی بزرگی برایش محسوب میشد.

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 96

  ارسلان عصبی پوزخند زد: _برو به هرکی میخوای بده ذاتت خرابه دلی دلارای این بار برخلاف دفعات قبل خجالت نکشید،سرخ نشد و نگاهش را ندزدید روی تخت خم شد و با نگاهی خونسرد گفت: _به هرکی به جز برادر تو آره ؟ و با لذت به چهره بهت زده و عصبانی ارسلان خیره شد ارسلان با یک حرکت مچ

ادامه مطلب ...

رمان رسپینا پارت 10

  به سمت در رفتم با دیدن قفل خودکار ، مات شدم سریع پریدم تو اتاق اول کلید روش بود قفل کردم ، تنها شانسی که آوردم کسی تو اتاق نبود ، ب آرام پیامک زدم : _تو برو من خودمو میرسونم گوشیم زنگ خورد اما وقت نداشتم باید ویدیویی که گرفتم رو نگه میداشتم سریع وارد تلگرامم شدم قسمت

ادامه مطلب ...

رمان گلاویژ پارت 98

  دستم به دستگیره نرسیده بود در بازشد وعزیز اومد داخل… بادیدن چشم های خیسم بهت زده وپر تعجب نگاهم کرد.. _چی شده مادر؟ چرا گریه میکنی؟ لبخندی اجباری زدم اما همزمان چشم های نفهم ورسواگرم بارید.. _چیزی نیست عزیزجون.. با اجازتون من برمیگردم خونمون! اومدم ازکنارش رد بشم که دستمو گرفت و گفت: _صبرکن.. صبرکن ببینم اینجا چه خبره!

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 9

  – قراره امشب و با هم رو این مبله بخوابیم . – باهم بخوابیم ؟ خاله اکرم دعوامون نکنه ……… آخه خاله میگه دخترا باید جدا از پسرا بخوابن . – نه اندفعه دعوامون نمی کنه …….. بعدشم من به کسی اجازه نمیدم گندم خوشگل خودم و دعوا کنه . گندم همانطور سر به سینه او تکیه زده ،

ادامه مطلب ...

رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 23

  از این‌که اینم یه چیز مشترک و فقط بین ما دوتاست، وجودم سرشار از لذت شد! قبل‌از این‌که چیزی بگم دستم رو گرفت و گفت: _ باید یه چیزی رو نشونت بدم. واقعاً نمی‌دونم چرا قبلاً همچین کاری نکردم. اما احساس می‌کنم الآن باید بهت بگم. دستم رو توی دستش گرفت و به اون خیره شد. سؤالی نگاهم رو

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 75

  * نبود.. هیچ جا نبود.. ساعت پنج و نیم صبحم رد کرده بود و من هر بیمارستان و درمونگاه و حتی کلینیکی که تو راه نشریه تا هتل وجود داشت و شخم زده بودم.. نبود که نبود! هنوز گوشیش خاموش نشده بود و زنگ می خورد ولی جواب نمی داد.. همین موضوع می تونست احتمال بیمارستان بودنش و رد

ادامه مطلب ...
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت 27

  آرش که از حرص خوردن من حسابی سرکیف اومده بود خنده ای مستانه سرداد وپله هارو یک درمیون بالاپرید ورفت….. ارسلان با همون حالت عصبی منو مخاطب قرار داد وگفت: _اذیتت میکنه؟ سرمو به نشونه ی “نه” تکون دادم وگفتم: _شیطنت میکنه اما اذیت نشدم نگران نباشید! سرشو تکون داد و دیگه چیزی نگفت.. برعکس تصورم که فکرمیکردم ارسلان

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 171

  اشاره ای به شکمم کرد و بهت زده گفت : _گفتن که تو وضعیتت بده و ممکن بوده که بچت رو از دست بدی بگو که دروغه … اوووه لعنتی پس فهمیده بود جریان از چه قراره و من باردارم چشمامو بستم و لعنتی زیر لب زمزمه کردم نمیخواستم کسی از وجودش باخبر شه البته فعلا …. ولی حالا

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت 170

  قدم زنان به سمتم اومد. مونده بودم این یکی گندش رو چطور میخواست جمع کنه !؟ چطور میخواست زنی که ازش باردار بود و همچنان صیغه ش،رو دک کنه و بفرسته بره. چرا من حس میکردم اینجایی که وایستادم ته خطه…!؟ چرا همچی یه جورایی توی هم‌گره خورده بود. یه گره ی کور… رو به روم که ایستاد با

ادامه مطلب ...