روز: خرداد ۹, ۱۴۰۱ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان محله ممنوعه جلد دوم پارت ۳

  -روز بعدش این زخم به وجود اومد. دوباره یه بهونه واسه راضی کردن خودمون پیدا کردیم و سر خودمونو شیره مالیدیم. عکس بعدی از ساق پای زخمی بود که انگار با چاقو روش یه ضربدر کشیده بودن. مثه بقیه عکسا بالاش نوشته بود: »چهارشنبه ۱۶/۶/۹۳» -من از همون اول از زخمات عکس انداختم و نگه داشتم. همه شونو با

ادامه مطلب ...
رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت ۹۳

  افرا با جمله‌ی آخرش غمگین شد. چرا باید شادی و خوشحالی از مردی مثل او تا این اندازه فاصله می‌گرفت؟ واقعا گوشی خریدن برای او خوشحالش می‌‌کرد؟ _ چرا باید همچین چیزی خوشحالت کنه؟ تارخ نگاهش را از او گرفت. یکی از گوشی‌ها را برداشت و دکمه‌ی کوچک کنارش را فشار داد تا صفحه‌اش روشن شود. _ گوشی چیزیه

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت ۹۸

  ارسلان سر جایش ایستاد: _داری زر میزنی دلارای سر تکان داد،مطمئن: _میخوام باهاش ازدواج کنم ارسلان نه بخاطر تو یا نزدیکی بهت نه بخاطر انتقام ،نه بخاطر دلسوزی واسه هومن بخاطر خودم! ارسلان پوزخند زد باور نمیکرد: _پاتو از در این خونه بیرون نذاشتی مثل سگ پشیمون میشی نمیشد هومن دوستش داشت با او خوشبخت میشد ارسلان متفکر سمتش

ادامه مطلب ...

رمان رسپینا پارت ۱۲

  محکم کوبیدم به در که کمرم درد گرفت اما آخ نگفتم _میتونم همینجا بکشمت ، زنده زنده آتیشت بزنم کی میتونه جلومو بگیره ؟ تو؟ تویی که عددی نیستی؟ با حالت تمسخر نیشخند زدم : _ من که نه ، من عددی نیستم اما وقتی قراره وسایلمو جمع کنم برم خونه ی جناب کامرانی فکر میکنی دیر برسم نگران

ادامه مطلب ...

رمان گلاویژ پارت ۱۰۱

  مشتش چندبار رومحکم روی فرمان کوبید ومثل من باصدای بلند گفت؛ _اون گواهی سلامت به هیچ درد من نمیخوره.. من با اون چرت وپرت ها خر نمیشم! ماشین رو یه گوشه نگهداشت وبه طرفم کاملا خم شد و آروم ترادامه داد: _میدونی چرا؟ چون خودم این کاره ام.. باخیلی از دخترا خیلی کارها کردم که دست نخورده نشون بدن

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت ۱۱

  – الان دوست داری بخوری ؟ – معلومه ، من عاشق بستنیم . – پس اول باید بریم داخل ، تا من حساب کتابای بچه ها و کاووس خان و انجام بدم و بعد بیام دنبالت که بریم دنبال بستنیِ گندم خانومم ………. فقط گندم بچه های دیگه ، یا اکرم و کاووس خان متوجه چیزی نشن ها ……..

ادامه مطلب ...

رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت ۲۵

  _ نمیدونم شاید بتونیم چند تا چیز از توی کتاب ها پیدا کنیم. مگه نه که همیشه با یکم گشتن و تلاش چیزی روکه دنبالشی از توی کتابها پیدا میکنی؟ به دپرس شدن یهویی صورت سیدنی توجهی نکردیم. تنفر اون از کتاب و هرچیزی توی این مایه ها از هیچکی پنهان نیست. اما برعکس اون صورت گیب حسابی مشتاق

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت ۷۷

  نفسم و فوت کردم.. با قلدری راه به جایی نمی بردم.. لحن ناراحتی به صدام دادم و گفتم: – نامزدم از دیروز گم شده.. الآن فهمیدم که این تو گیر کرده.. هیچ خری هم نیست در اینجا رو باز کنه! چشماش گشاد شد و نگاهش و بین من و ساختمون چرخوند.. – از کجا فهمیدی اینجاست؟ – صدای گوشیش

ادامه مطلب ...
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت ۲۹

  اومد مثل خودم آروم، کنار گوشم گفت: _اشکال نداره بعدی ها میگیره انشاالله… سرشو بلند کرد و چشمکی بهم زد… خیلی دلم میخواست ظرف سوپمو روی لباسش خالی کنم وموقعیت خیلی خوبی هم واسش داشتم، اما حیف که عطر و بوی سوپ عقل و هوشمو برده بود وگرسنگی اجازه نداد! خلاصه واسه ناهار به هم آنتراکت دادیم و هرکدوم

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت ۱۷۳

  هنوز استرس داشتم چون با شنیدن حرفاش میترسیدم که یه آن دیوونه شه و بلایی سر بچه ام بیاره نمیدونم چند ساعتی منتظرش بودم که بالاخره کارها رو انجام داد و با پرونده ای زیربغلش که میدونستم مربوط به منه وارد اتاق شد _پاشو بریم که مرخص شدی دودل خیره اش شدم _هااا مرخص ؟؟ دکتر نگفت که باید

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت ۱۷۲

  با شرمندگی نگاهم کرد بدون اینکه حرفی واسه گفتن داشته باشه. انگار خودش هم از اینکه فهمیده بود این دختره بارداره همچین بدش نیومد. اونقدر هیچی نگفت تا مادرش در کمال پررویی و حتی با تشر گفت: -اونی که باید شماتت بشه پسر من نیست خود تویی! ناباورانه پوزخندی زدم و پرسیدم: -من !؟ کاملا حق به جانب جواب

ادامه مطلب ...