14 خرداد 1401 - رمان دونی

روز: 14 خرداد 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان محله ممنوعه جلد دوم پارت 8

  -کیا؟ دماغشو چین داد و یه نگاه خنثی بهم انداخت: -نمی دونم. هیچ کس تواناییاشو همین طوری جار نمیزنه. این حرفش خیلی بی معنی و چرت بود. -پس تو چطوری می دونی سپهر و ساتیار و بقیه چیکار می تونن بکنن؟ -توانایی اصلی هر فرد، برای همه مشخصه. اما مثلا خود تو؛ با قدرتت فقط “یه” کار خاص می

ادامه مطلب ...

رمان رسپینا پارت 17

  نشسته بودم به آوا و آرام نگاه میکردم داشتن چمدوناشونو جمع میکرد ، من با یه کوله اومدم و جمع کردنش کار ده مین بود _آخه واسه ۳ و ۴ روز چمدون نیاز بود واقعا؟ اونم جایی که کلی لباس دارین _چمدون منو ، خوده اسکلت بستی هرچی هس اثر خودته _من گفتم میری یه ماه راحتم از دستت

ادامه مطلب ...
رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت 98

  “ازم پرسیدی میام مزرعه یا نه؟‌ قبلا عاشق اون مزرعه بودم و برای رسیدن بهش خودمو به آب و آتیش زدم. حالا فکر می‌کنم یه دلیل دیگه‌م برای برگشت به اونجا دارم. راستی ممنون بابت امروز و کادوت. فردا می‌بینمت.” تارخ چند بار با دقت پیام او را خواند. وقتی به خودش آمد که تمام ذهنش معطوف پیام افرا

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 103

    دلارای نالید _از دردش نمی ترسم _از اینکه هومن بفهمه میترسی؟ دلارای سکوت کرد و مانیا ادامه داد _هیچی نمی فهمه اونقدر بهت اعتماد داره که حتی شک هم نمیکنه قول میدم فکر میکرد با این حمله حال دلارای بهتر می‌شود غافل از اینکه دخترک را بدتر ناراحت می کند دلارای کم مانده بود به هق هق بیوفتد

ادامه مطلب ...

رمان گلاویژ پارت 106

  عزیز بالبخند مهربونی بهم نگاه کردوگفت: _منه پیرزن ازاین همه زیبایی نمیتونم چشم بردارم چه برسه به اون کره خر مغرور که تا صدای زنگ رو شنید خودش رو توی اتاق حبس کرد که مبادا زود وابده و دست دلش روبشه! لبخندی که بیشتر بشیه پوزخند بود زدم وگفتم: _ممنونم.. شما به من لطف دارید عزیزجون.. چشم وقلب شما

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 16

  با کمی مکث کردن ، شاسی زنگ را فشرد و طولی نکشید که صدای زنی را از آن طرف خط شنید : – بله ؟ – یزدانم ……….. بهم گفته بودن رأس ساعت نه اینجا باشم . – بله بفرمایید ……….. آقا منتظرتون هستن . با صدای تیکی ، درِ کوچکِ رفت و آمدِ کنار دروازه باز شد و

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 82

  صدای خنده بلند میران خنده منم درآورد.. واقعاً چه اعجوبه هایی پیدا می شدن تو این دنیا.. ولی خب عوضش خوب بود که با یه وجهه دیگه از میران آشنا شدم و فهمیدم که اگه بخواد.. می تونه در کنار جدیت همیشگیش.. شوخ و خنده رو هم باشه و اینم.. امتیاز ویژه ای بود! از دستشویی که بیرون اومدم

ادامه مطلب ...
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت 34

  جمله اش آشنا بود.. یاد حرف کوهیار افتادم.. ته دلم خالی شد.. دعوا وتهدید یادم رفت.. فقط تصویر کوهیار توی ذهنم تداعی شد… سرمو به صندلی تکیه دادم وگفتم: _منواز مرگ نترسون! من روزی که وارد خونه شما شدم مردم! پس راه بیوفت وگرنه پیاده میشم! _چی از نسیم میدونی که من نمیدونم! _نترس چیزی نمیگم! فقط منو برسون

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 178

  _نه !! _ولی اون که جایی برای رفتن نداره یعنی این…. بی حوصله دستمو به نشونه سکوت بالا گرفتم _فعلا خسته ام مامان غمگین لب زد : _باشه برو استراحت کن برای یه لحظه دلم به حالش سوخت ولی اینقدر گرفته و حالم بد بود که حوصله صحبت کردن باهاش رو نداشتم پس با عجله از پله ها بالا

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت 177

  اون یه خط جوابی که بهش دادم نمیدونم چه جوری تفسیرش کرد که وقتی شنیدنیش بی نهایت پکر شد. پکر و دلگیر و توی هم… حتی نفس عمیقی کشید و زیر لب خیلی گنگ و لب زنان و نامفهموم با خودش زمزمه کرد: “تنها کسی که داری…” ولی آره! مگه من جز شیوا کس دیگه ای رو هم داشتم

ادامه مطلب ...