26 خرداد 1401 - رمان دونی

روز: 26 خرداد 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان بوسه بر گیسوی یار

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 5

  ساعت ده صبح است که از فرودگاه بیرون می آییم. چرخ چمدانم روی آسفالت کشیده میشود و حس و حال خوبی به قلبم سرازیر میشود. هوای صاف و آفتابی و نسبتا خنک و شهر جدید و رنگ و بوی یک زندگی جدید. ته قلبم قیلی ویلی میرود. حالا حس بهتری دارم از انصراف و امتحان دوباره. میخواهم نهایت استفاده

ادامه مطلب ...

رمان رسپینا پارت 29

  با دست اشاره داد بشینم _لطفا بشینید یکم ترسیده بودم دعا میکردم مشکل جدی نباشه _یکم دیر رسوندنش به بیمارستان اما مشکل جدی نیست و بهتره از استرس و اضطراب دور باشه ، منتظر آزمایشاتیم احتمال بیماری کمه با توجه به حرفای همراهشون احتمال میدادن از فشار عصبی یا فشار کم یا زیاد باشه ، بهتره چند روزی بستری

ادامه مطلب ...
رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت 110

  آهی کشید. _ کاش یکم مراعاتم رو میکردی! افرا به نیم رخ غمگین او نگاه کرد. بوسه‌ای که باید خوشحال و هیجانزده شان میکرد غمگینشان کرده بود. _ چرا صاف و پوستکنده باهام حرف نمیزنی؟ راجع به چیزی که تو قلبت میگذره؟ . .تارخ روی تشک دراز کشیده و به سقف خیره شد. جواب دادنش طوری بود که انگار

ادامه مطلب ...

رمان ناسپاس پارت 8

  * سلدا * در ماشین رو باز کردم و پیاده شدم.دو طرف تور رو گرفتم و نگاهی به حیاط خونه ی درندشتش انداختم. ته نداشت…صاحب یه اونطور تالاری هم البته باید یه همچین خونه ای داشته باشه! لبمو زیر دندون گرفتم و نگاهی به عظمت خونه اش انداختم. باید چنان بهش حال میدادم که بیشتر از اینها بهم بده.

ادامه مطلب ...

غزال گریز پا پارت 42

    پـارتـ ۸۰     غزال بیجان ، در حالی که مهراد بازویش را گرفته بود سوار ماشین شد . اما با دیدن ماکان که با عجله به سمتشان می آمد چشمانش را باز تر کرد تا بهتر ببیند ، مهراد با دیدن پریشان حالی ماکان پیاده شده و له سمتش رفت غزال با نگاهی که رفته رفته تار

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 115

    دست دخترک را گرفت و بالا کشیدش بدن هر دویشان از شدت ترس می لرزید دلارای به سختی نفس می کشید هومن صورتش را میان دستانش گرفت _حالت خوبه ؟ خواست جمله بعدی را بگوید که چشمش به دست های دلارای افتاد هر دو دستش روی شکمش گذاشته شده بود دلارای مسیر نگاهش را دنبال کرد و به

ادامه مطلب ...

رمان گلاویژ پارت 118

  باسوال عزیز ازتعجب چشم هام گرد شد! _این دیگه چی بود؟ معلومه که نه! من چرا باید به زن شوهر دار فکرکنم آخه قربونت برم؟ _سواله خب واسه هرکسی ممکنه پیش بیاد.. ضمنا صحرا خیلی وقته که از شوهرش جدا شده! _قربون سوال کردنت بشم که برق سه فازمو پروند اما صحرا دیگه هیچ رنگ ونقشی توزندگی و قلب

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 28

  با رسیدن به خانه تورج ، دستی به پیشانی عرق کرده اش کشید ………. عرق از گردنش راه گرفته بود و روی تیره کمرش سر می خورد و پایین می رفت ………. راه زیادی از آن سر شهر تا این سر شهر آمده بود . بدون هیچ تردیدی زنگ خانه را فشرد …………. زمان زیادی برای فکر کردن و

ادامه مطلب ...

رمان انتقام یا عشق (خون‌آشام) پارت 3

  برگشتم و دیدم اون چیز، چیزی نبود غیر از خفاشم، خفاش قشنگ من ک گه گداری مثل روباهم میومد پیشم ارام برداشتمش و با دل و جرائت بیشتر ب سمت اتاق رفتم در اتاق رو باز کرد و اینبار در باز شد وارد اتاق شدم همه چیز قدیمی و خاک گرفته بود. اتاق بزرگی بود. همه چیز عتیقه بود،

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 94

  – وای خدا.. دیگه مغزم داره منفجر می شه! – ولی خودمونیما.. اگه کار میرانه که دمش گرم! – چی چی و دمش گرم آفرین؟ اصلاً کاری به اینکه تقوی حقش بود و به خاطر بلایی که سر من آورد و ترسی که دیشب به جونم انداخت باید یکی گوشمالیش می داد ندارم.. ولی اگه بره از میران شکایت

ادامه مطلب ...
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت 46

  تک خنده ای کرد وگفت: _خوبه راستشم میگی! دود سیگار رو با دستم تندتند از صورتم دور کردم و همزمان گفتم: _من دروغ بلد نیستم.. چیه این سیگار رو میکشی آخه؟ فردا پس فردا میخوای دور ازجون مثل بابای من هزار جون مشکل قلبی وتنفسی پیداکنی؟ نکش توروخدا حیف جوونیت نیست! تموم مدت که داشتم غرغر میکردم توی سکوت

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت 189

  آقا رهام رفت اما ژینوس نه! صدای قدمهاش و نزدیک شدنش به اتاق رو میشنیدم اما هیچ کاری ازم برنمیومد جز اینکه عین یه موش بزدل توی همون کمد بمونم تا وقتی خانم خانمها عزم رفتن از اینجارو بکنن. لای در کمد رو کمی وا کردم و پنهونی دیدش زرم نگاهی به دور و اطراف انداخت و بعد هم

ادامه مطلب ...