رمان رسپینا پارت 44
در خونه رو بستم که متوقف شدم ، ای بابا مواد غذایی نگرفته بودم ، کلافه پوف کشیدم و برگشتم که برم خرید ، از ساختمون که زدم بیرون عرفان جلو در بود و گوشی بدست ، با زنگ خوردن گوشیم درش آوردم عرفان بود ، رد تماس زدم و آروم زدم به شیشه ماشینش _سلام ، اینجا چیکار