رمان رسپینا پارت 48
_همه چیزی که ممکنه نیاز داشته باشی رو گرفتم و همین الان راه میوفتیم چیزی هست بخوای بگیرم؟ _نه ، فقط گوشیم .. _آوردمش و از توی جیب کتش درش آورد و گرفت سمتم آروم تشکر کردم و گرفتمش _مسیرمون تقریبا طولانیه ، میتونی استراحت کنی تا برسیم . میخواستم بخوابم اما با هر بار بستن چشمام خاطرات جون