روز: تیر ۲۷, ۱۴۰۱ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت ۶

  عرق سرد از تیره ی کمرش پایین چکید.‌ نگاهش با بُهت اول چسبید به نیشخند او و بعد مردمک های سیاه چشمانش که انگار میان خنده غوطه ور شده بود. با مکث و شرم پلک بست و کمرش را به دیوار پشت سرش تکیه داد. زانوهایش را کمی بالا آورد تا شلوار کثیفش به زمین نکشد. بغض پرید میان

ادامه مطلب ...
رمان بوسه بر گیسوی یار

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت ۳۶

  قبول…شعر بود! -بی ادب! در جواب با بازدم بلندی میگوید: -میخوای بمونی دیگه؟ حالا دیگر شک دارم…به خصوص با نگاه هیز او که چرخ میخورد! -نگاه نکن! کجخندی میزند. به سختی نگاهش را به چشمهایم میدهد! -خب حالا تحفه! میری یا می مونی؟ در سکوتی پر اخم خیره اش میشوم. یک چیزی در مشتم فشرده میشود. -به خودم مربوطه!

ادامه مطلب ...

رمان گلاویژ پارت ۱۵۱

  ماشینو داخل حیاط خونه پارک کردم و رفتم داخل.. عزیز بادیدنم چشم هاش از خوشحالی برق زد.. باذوق به طرفم اومد و گفت؛ _اومدی دورت بگردم؟ فکرمیکردم قراره تا شب که میریم دق مرگم میکنی تا برگردی خونه! گونه اش رو بوسیدم و با خنده گفتم؛ _خدانکنه عزیزدلم.. من که گفتم زود میام خوشگل خانومی بیخودی به خودت استرس

ادامه مطلب ...

رمان ناسپاس پارت ۳۹

  هرچقدر من بهش میتوپیدم از رو نمی رفت.اینبار هم گردن کج کرد و انگار که نه انگار از من توپ و تشر دیده باشه گفت: -با ما بهز آن باش که باخلق جهانی دخی خوشگله… راستی.چقدر خوشگل شدی امروز…چیکار میکنی تو لامصب امروز از دیروز قشنگتری فردا از امروز !؟ هان!؟ من امثال این بچه مایه دارارو خوب میشناختم.با

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت ۱۴۷

  مگر نه اینکه او ناز میکرد و بقیه ناز می خریدند مگر همه برای آرامشش تلاش نمی کردند؟ آرام زمزمه کرد : _من نه ویارونه میخوام و هوس چیزی رو می کنم نه انتظاری از کسی دارم من لعنتی فقط یک ساعت خواب آروم میخوام بدون درد بدون کابوس بدون فکر و خیال … نفس عمیق کشید یک بار

ادامه مطلب ...

هم دانشگاهی جان پارت ۴۹

.       وسط بچها قرار گرفته بودم و نمیتونستم نگاهمو به پنجره بدمو اشک بریزم سعی کردم آروم باشم من یه داداش داشتم به نام رامتین که از هر مردی مرد تر بود اون پشتم بود و من نباید خالی میکردم اما حرفای آریا چی؟ اگه کار خطایی انجام بده چی؟ سرمو تکون دادم نه نه اون کارایی

ادامه مطلب ...

رمان گلاویژ پارت ۱۵۰

  _پاک بودن یا نبودنش رو دیگه رو شما تصمیم نمیگیری و خودم خوب میدونم طرف حسابم کی بوده و کی هست! دلم نمیخواد راجع بهش حرف بزنم! _خیلی خب حرف نزن.. تا وقتی که با این دیدگاه زندگی میکنی نه من ونه هیچکس دیگه نمیتونه تورو قانع کنه! فقط میدونم راهی که انتخاب کردی آخرش ناکجا آباده! گذروندن و

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت ۶۰

  گندم کنجکاو نگاهش را دورتا دور اطاق چرخاند ………. هیچ وقت اطاقی به چنین زیبایی ندیده بود . با ناپدید شدن یزدان از مقابل دیدگانش ، به دنبال صدای یزدان راه افتاد و بدون اینکه وارد اطاقی که یزدان درونش رفته بود شود ، سری به داخل اطاق لباس او کشید و یزدان را پشت به خودش ، با

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت ۱۲۶

  با همون عصاهای زیربغلش نزدیک تر شد و اینبار جوری که صداش فقط به گوش خودم برسه ادامه داد: – پس.. دیگه ترم بعد سر کلاس من نیستی! نمی فهمیدم معنی این حرفاش چیه.. ولی مطمئناً حرص دادن من تو این لحظات آخرین دیدارمون.. پررنگ ترین احتمال بود و منم با همین فکر به خودم جرات دادم و لب

ادامه مطلب ...
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت ۷۸

  ازخودم بیذار بودم.. ادعای عاشقی داشتم اما از عشق چیزی بارم نبود.. قلبم اسیر یکی بود و ذهنم اسیر دیگری! واقعا من داشتم چه غلطی میکردم؟ نگران کوهیار بودم که نکنه بلایی سر خودش بیاره و قلبم از بوسه های آرش لبریز احساس بود و ریتم تندش دیونه ام کرده بود! بی اراده شماره ی گیسو رو گرفتم.. نصف

ادامه مطلب ...

رمان تاوان دل پارت ۵

  نگاه بدی به مامان انداختم سینی رو گذاشتم روی میز و با دندون های ساییده شده گفتم : -مامان این برای صدمین بار یا شایدم هزارمین بار منو طوری جلوی بقیه جلوه ندین که‌ انگار ترشیده ام مامان.. هروقت سن ازدواجم رسید خودم می دونم‌کیو قبول کنم.. مامان تورو خدا اینقدر منو کوچیک نکن خواهش میکنم… مامان با اخم

ادامه مطلب ...