رمان رسپینا پارت 66
با خنده نگاهش میکردم ، کمی ازش فاصله گرفته بودم ، دستش که اومد سمتم شروع کردم به فرار از دستش ، صدا خنده هام خیلی بلند بود و از اونور صدای رادان رو هم میشنیدم _صبر کن تا یه کابینتی نشونت بدم صدای قهقه ام بلند تر شد اما دیگه حال نداشتم بدوام و رادان گیرم انداخت _زیادی