رمان گلادیاتور پارت 72

1
(1)

 

گندم نگاه به بازوی سیاه شده اش انداخت ………. انگار درد بازویش رفته رفته بیشتر و بیشتر می شد .

ـ صدای داد ضعیف یکی رو شنیدم …….. مطمئنم یکی کمک می خواست ………. اما اون مرتیکه احمق اومد من و سفت چسبید و این بلا رو سرم درآورد .

ابروان یزدان بیشتر از قبل در هم گره خورد ………. گندم صدای داد و فریادهای خشایار را شنیده بود ؟ مگه زمانی که آدم هایش در حال مشت و مال دادن خشایار بودند ، در انباری باز بوده که صدا بخواهد بالا هم برود ؟؟؟

نگاهش را گوشه ای از تخت معطوف کرد ……… الان که فکرش را می کرد ، او وقتی در انباری بود ، صدای جیغ و دادهای گندم را به وضوح شنیده بود …….. حتی وقتی با قدمهایی شتاب دار از پله ها بالا رفت ، او کسی نبود که در انباری را باز کرده بود ……… و این یعنی در انباری چهار طاق باز بوده .

عصبی از این بی احتیاطی نگهبانی که در انباری را باز گذاشته بود ، پلک هایش را بست و دندان هایش را روی هم فشرد و گندم توانست بیرون زدن استخوان های فکش را از آن فاصله نزدیک ببیند .

در انباری یک در آهنی معمولی نبود ……….. از بیرون ، یک در آهنی ساده به نظر می رسید ، اما از داخل ، یک در عایق صوتی با درصد امنیت بالا بود که تورج در زمان زنده بودنش آن را از هلند سفارش داده بود .

گندم سر به صورت یزدان نزدیک کرد و نگاهی به پلک های بسته او انداخت ……… فهمیدن اینکه یک چیزی این وسط درست نیست ، کار سختی نبود .

ـ مشکلی پیش اومده ؟ تو هم صدای اون مرد و شنیدی ؟ مگنه ؟ اتفاقی افتاده ؟

یزدان پلک گشود و بدون آنکه نگاهی به صورت نزدیک شده او و یا چشمان شفاف و عسلی رنگ او نگاهی بی اندازد ، سر تکان داد .

ـ آره منم شنیدم …….. بچه ها وقتی که بچه ها تمرینات رزمی با هم انجام میدن بعضی وقت ها صدای داد و فریاداشون این مدلی بلند میشه ……… چیز خاصی نبود .

و ذهنش به یک آن به انباری پشت عمارت و خشایاری که با دست و پای بسته و صورت خونی منتظر اطاق عملی بود که او دقایق پیش دستور فراهم کردنش را صادر کرده بود ، کشیده شد .

گندم که انگار حرف یزدان را باور کرده باشد ، گردن عقب کشید و سری تکان داد ……….. یزدان نگاهی به لباس در تن او انداخت .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 3.6 (5)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

17 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
1 سال قبل

همه رمانها هم پسره پولداره دختره گداگشنه زیبای افلاطونی که یارو عاشقش میشه…یکم عنوان رمان های که میزارین رو عوض کنیدبدنیست مرسی

Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

ای بابا خیلی کوتاه شده دیگه

Nahar
Nahar
1 سال قبل

کل پارت:
چشمان عسلی گندم
موهای روشن ابریشمی گندم
دستان ظریف گندم
زیبایی گندم
چشمان درشت گندم و مژه های فر وبلند گندم
پوست حساس و سفید گندم😂

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Nahar
Nahar
Nahar
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

نه نه تا نگه اصلا گندم رو دست آنجلینا جولی زده☹️😶ادم رو خسته میکنه کل پارتا همینه بخدا

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Nahar
گز پسته ای
گز پسته ای
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

ن قوربون دستش کاملا متوجه شدم ک ما سیاه سوخته ایم گندم روشن خوشگل ما موهامون سیم تلفن اون ابریشم اصلا ما از دم زشت اون خوشگل😐

Hanaaa
عضو
پاسخ به  گز پسته ای
1 سال قبل

عا واقعا اصن اونا سیندرلا ما زن شرک 😂😂😂

ریحان
ریحان
پاسخ به  Hanaaa
1 سال قبل

اِ زن شرک خوشگل بود که من دوستش داشتم😂😂

گز پسته ای
گز پسته ای
پاسخ به  ریحان
1 سال قبل

منظورش با وقتیه ک غول میشد😂😂😂😂😅

سپیده
سپیده
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

ن فهمیدیم😂

سپیده
سپیده
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

😪

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

یعنی همه خوشگلیهارو خدابه گندم داده یابه گلاویژ یابه دلارای ماهم که همه سیاه سوخته بی ریخت دماغ گنده چشم ژاپنی کجلیم خیییلاص😐😐

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

خدای این رمان های که میزاری قشنگه ولی چرا همشون یه وجه مشترک دارن اونم اینکه مرده رمان قدبلندو عضلانی وچش ابروسیاهه که راحت عاشق نمیشه امادرعوض دختره پوست کاغذی چشم رنگی خوش استایل که زود عاشق میشن مثل دلی یاگلاویژ اینم گندم که هیچی نشده داره عاشق فرشته مرگ میشه

علوی
علوی
پاسخ به  Nahar
1 سال قبل

نه دیگه در هم باز مونده بود.

علوی
علوی
1 سال قبل

سیستم یزدان نشتی داره. یا جاسوس، یا کسی که خودش رو بیشتر از یزدان وارث تورج می‌دونه.

دسته‌ها

17
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x