رمان رسپینا پارت 68
با اومدن آرام ازم فاصله گرفت _من برم بلیط بگیرم برای بازیا ، همینجا بمونین میام _باشه عزیزم برو ، منتظریم لپمو کشید و رفت با لبخند به رفتنش نگاه کردم _شما تو مکان عمومی تو حلق همین ، ولتون کنن … _آرااااام _چیه؟ از دور دیدمتون یه جوری تو حلق هم بودین اصن آدم ذهنش منحرف میشد ،