رمان گریز از تو پارت 28
زن چپ چپ نگاهش کرد: چطور؟ _منو دید نه بهم گیر داد نه متلک انداخت. عجیب بود! _ببین خودت کرم داریا یاسمین. _ولی مطمئنم یه چیزیش بود… ماهرخ دستش را به نرده گرفت و ایستاد. به چشمهای کنجکاو او خیره شد: آره بود. توصیه میکنم اصلا پاپیچش نشی! حداقل امروز یاسمین… دخترک بیخیال شانه هایش را بالا کشید و