رمان عشق صوری پارت 227
لعنت! همه عالم و آدم باید بفهمن مامان من چه نقطه ضعفهایی داره. با یه انگشتر گرونقیمت همه چیز رو فراموش کرد حتی دلخوری های خودش رو. حای همه اون چیزایی که بابتشون زد تو گوشم. چشم از مسیری که مامان ازش رد شده بود براشتم. رو کردم سمت شهرام و پرسیدم: -به نظرت میتونه راضیش کنه!؟ دستمو گرفت