روز: مرداد ۲۴, ۱۴۰۱ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان عشق صوری پارت ۲۲۷

  لعنت! همه عالم و آدم باید بفهمن مامان من چه نقطه ضعفهایی داره. با یه انگشتر گرونقیمت همه چیز رو فراموش کرد حتی دلخوری های خودش رو. حای همه اون چیزایی که بابتشون زد تو گوشم. چشم از مسیری که مامان ازش رد شده بود براشتم. رو کردم سمت شهرام و پرسیدم: -به نظرت میتونه راضیش کنه!؟ دستمو گرفت

ادامه مطلب ...

رمان رسپینا پارت ۸۹

  با حس نوازش دستی بیدار شدم ، گیج به اطراف نگاه کردم ، با یادآوری اتفاقای دیشب آروم گرفتم _ظهرت بخیر خانوم ، خوب خوابیدی؟ ظهر ؟ _ساعت چنده که میگی ظهر؟ _ساعت ۲ ظهره چشمام گرد شد ، وای کارم چی ؟ ، چرا انقدر اشتباه میکردم ، اه _کاش بیدارم میکردی ، میدونستی که میرم سرکار _یکم

ادامه مطلب ...
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت ۳۴

  صدایش هیچ انعطافی نداشت اما نگرانی در چشمانش دو دو میزد! _آقا؟ فکر کنم تازه خوابش برده. _پس چرا اینقدر میلرزه؟ _نمیدونم ولی… ارسلان بی توجه به او و لحن ملتمسش دستش را روی تن دخترک گذاشت و آرام تکانش داد: _یاسمین؟ صدام و میشنوی؟ پلک های دخترک تکان آرامی خورد اما جان چشم باز کردن نداشت‌. مثل بید

ادامه مطلب ...
رمان بوسه بر گیسوی یار

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت ۶۴

  او ادامه میدهد: -چون در هفته دو سه روز بیشتر شرکت نمیای عزیزم… فکر کنم همه عادت کردن به اینطوری اومدنت به شرکت… منظورم را نگرفت. البته من که گرفتم چه شد! -باشه مرسی… برمیگردم. نگاهم اینبار از در میگذرد و درحالیکه به سمت قسمت نقشه کشی میروم، به پنجره ی اتاقش نگاه میکنم. پرده های اتاقش کشیده شده

ادامه مطلب ...

رمان ناسپاس پارت ۶۷

  درست وقتی کرایه رو حساب کردم و از ماشین پیاده شدم چشمم افتاد به ننجون و غلام و شیرین که همراه هم با قیافه های متاسف ودرهم از در کلانتری رد شدن و اومدن بیرون. اونقدر بهم ریخته بودم که به کل اتفاق هایی که واسه خودم افتاده بود رو از یاد بردم.دویدم سمتشون. اونقدر دستپاچه و بهم ریخته

ادامه مطلب ...
عکس کاترین

رمان نقض قانون(خون آشام)پارت ۱۳

«کاترین» از شدت ترس نفس نفس میزدم ، نه لباسی داشتم که عوض کنم و نه جای گرمی که سرما نخورم ، همه ی بدن و لباسم خیس خیس ، شده بود ، چطور تونست همچین کاری باهام بکنه ؟ نزدیک بودااا گندش بزنن ! حالا چی قرار بود بخورم ؟ با این پایی که درد میکنه ؟ به زور

ادامه مطلب ...

رمان رسپینا پارت ۸۸

  یه نفس پله هارو رفتم بالا و زنگ خونشو زدم ، انقدر تعداد پله ها زیاد بود و تند تند اومده بودم به نفس نفس افتاده بودم ، همش حس میکردم یکی دنبالمه ، نمیدونم این چه ترس مسخره ای بود در که باز شد ، رادان مبهوت نگاهم کرد ، حق داشت من با چشمای سرخ رنگی پریده

ادامه مطلب ...

رمان وهم پارت ۳۶

  نفس توی سینه هام حبس و هنوز مست حرفش بودم که بی هوا من رو چرخوند و وقتی سینه به سینه،نفس به نفس هم قرار گرفتیم لب زد: -تو لعنتی اخه این همه سال کجا بودی که من نتونستم پیدات کنم سیبِ سبز؟ -سا…سایه! پاسخم،باز شدن قفل دست هاش از روی کمرم و بعد…باز شدنِ دکمه های بافتم شد.

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت ۱۷۶

  آلپ ارسلان دست‌هایش را در جیب شلوارش کرد و خونسرد جواب داد: _ولی حاجی تا دلت بخواد بی‌کاره می‌تونی کار را رو بسپری به اون. بدشم نمیاد ب*گ*ا رفتن پسرشو از نزدیک ببینه! گره‌ای بین ابروان حاجی افتاد و دستی به ریش‌هایش کشید: _مودب باش! پر و بال دادن زیادی باعث شد تا اینجوری برام دم در بیاری. و

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت ۱۷

  لبخند اروم اروم از روی لبام محو شد و دستم تو هوا موند… یکه خورده خیره شده بودم بهش که سرشو روی پام جابجا کرد و جاشو درست کرد… بعد بی خیال و با چشمای بسته، دستشو بلند کرد و دستمو گرفت و گذاشت روی پیشونیش…. ابروهام رفت بالا و از تعجبه زیاد خنده ام گرفت.. لبمو گزیدم و

ادامه مطلب ...

رمان وهم پارت ۳۵

  -شرمنده،دوستم دلش از بی معرفتیم پر بود. دیگه تا از دلش در بیارم طول کشید. با لبخند نگاهش کردم و دلم می خواست بخاطر این همه درک و محبتش محکم گونه اش رو ببوسم. همراز سر به زیر “خواهش می کنم”ای گفت و اتش فقط لبخند زد. حدود ده دقیقه بعد بهنام،صاحب کافه و دوست اَرس با فنجون های

ادامه مطلب ...
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت ۱۵

  از همون دور نگاه دلسوزانه ای به من کرد و ادامه داد: _ من چند باری سلامش کردم ولی حتی جوابی بهم نداد متوجه شدم حواسش بهم‌ نیست دیگه چیزی نگفتم دیدم روی زمین نشسته گفتم شاید داره رفع خستگی میکنه یا تلفن رو دستشون دیدم که فکر کردم میخواد تلفن صحبت کنه ولی تلفن رو هم که قطع

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت ۸۳

  میترا هیچ نگفت و تنها نگاهش نمود . ـ چه آزمایشی ؟ ـ آزمایش تشخیص بیماری های مقاربتی و مهمتر از همه هپاتیت و اچ آی وی . ـ هیچ احتیاجی به آزمایش نیست ……. من همین الانشم می تونم بهت بگم که سالمِ سالمم ………… من آدمی نیستم که هر دقیقه با یکی بوده باشم . ـ پس

ادامه مطلب ...
عکس کاترین

رمان نقض قانون(خون آشام)پارت ۱۲

  چشمانم را به سختی از هم باز کردم … تمام بدنم خسته و کوفته بود ‌…. از حالت نیم خیز بلند شدم ، قلنج گردنم رو با صدای نسبتاً بلندی شکوندم ، تازه به خودم اومده بودم … اتفاقات دیشب مدام داخل ذهنم تکرار میشد … خورشید تقریباً وسط آسمان بود اما درختان سر به فلک کشیده و بلندی

ادامه مطلب ...