22 شهریور 1401 - رمان دونی

روز: 22 شهریور 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان عشق صوری پارت 239

  کشوی میز رو با خشم کشیدم سمت خودم و وسایل داخلش رو یکی بعداز دیگری انداختم تو جعبه. دماغمو بالا کشیدم و چشمهامو رو هم فشردم تا اشکهام سرازیر نشن رو صورتم اما…اما من با بغض گیر کرده توی گلوم چیکار میکردم !؟ اونو چه جوری نگه میداشتم تا تبدیلش نشه به لرزش صدا؟ تا تبدیل نشه به گریه!

ادامه مطلب ...

رمان رسپینا پارت 132

  دستی روی پیشونیم کشیدم ، نمیدونستم چیکار کنم ، نگاهای بچه ها سمت من بود ، اما ذهنم قفل کرده بود ، باید راه فرار پیدا میکردم ، حق با بابا بود و خوب نبود تا اون ساعت بیرون باشم و اما قبلا هم این اتفاقا افتاده بود وقتایی که دربند میرفتیم فرحزاد یا هرجایی تا یک و دو

ادامه مطلب ...
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 63

  متین ابرو جمع کرد و دخترک لب زیرینش را به دندان به دندان کشید. _این حرفت یعنی چی یاسمین؟ دخترک پلک زد و حس کرد مغزش از درد تکان خورد. _هیچی! متین مقابلش نشست و با دقت خیره اش شد: یعنی به آقا شک داری؟ _من به هیچکی اعتماد ندارم. گیج بود.‌ حرف های امروز دانیار هم شد قوز

ادامه مطلب ...
رمان بوسه بر گیسوی یار

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 93

  صدای تکخندِ آرامش به گوشم میرسد. بلندتر میغرم: -زهرمار!! پشت سرم می آید و عصبی میخندد. -حوریِ بهشتی… بیشعور در این لحظه هم سر به سرم میگذارد؟! -درد… -حورا… حورا خانوم… کاش میشد بزنمش… حیف که در این باغ دراندشت تنها هستیم و از عاقبتش میترسم! -دنبالم نیا! -بازی بود دیگه… خودت گفتی بازیه… تو که راضی بودی… راضی

ادامه مطلب ...

رمان ناسپاس پارت 97

  لنگه ی در که وا شد و مامان تو قاب در نمایان شد، خیلی سریع تماس رو قطع کردم و چرخیدم سمتش… شال قهوه ای رنگ رو دور بدنش پیچوند و اومد سمتم. غمگین بود. کاش بدونه من واسه اینکه غم تو چشمهاش نباشه دارم تن به چه کاری میدم. کوله ام رو روی دوشم انداختم و رفتم سمتش.

ادامه مطلب ...
رمان یاکان

رمان یاکان پارت 14

  شبنم به‌سمت در راه افتاد. – بهت پیشنهاد می‌کنم فکر فرار رو از سرت بیرون کنی، مگه این‌که ان‌قدر قدرتمند بشی که بتونی جلوی استاد بایستی! همین‌که از در بیرون زد ندا گفت: – فقط منم که حس می‌کنم این دختره یه خورده‌حسابایی با باباش داره؟ نوید سرش رو جلوتر کشید. – منم از راشد شنیده‌م رابطه‌شون زیاد خوب

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 205

  از نظرش دختر‌ک لج کرده بود چه دلیل دیگری داشت؟ الان باید کنار هم روی تخت ارام میگرفتند و برای فردا نقشه می‌کشیدند! برای فردایی که قرار بود مقابل حاج ملک شاهان بایستند بالای سرش ایستاد انگار قصد نداشت دست از سرش بردارد _ میتمرگی تو اتاق تا من کارم تموم شه جیکت در نمیاد افتاد؟ اینبار تر بزنی

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 22

  کیان:صد بار بهت گفتم من داداشت نیستم آرام من همیشه عاشقت بودم و هستم من نمیتونم تو رو از دست بدم آرام من نمیتونم بزارم تو با اون پسره ازدواج کنی. الان فرصت خوبیه نه؟ معلومه که فرصت خوبیه الان هیشکی خونتون نیست ما میتونیم با هم بخوابیم و وقتی همچین اتفاقی بیوفته دیگه تو دختر نیستی و نمیتونی

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 46

  **************************************** هنوز نفسم درست جا نیومده بود و خودم رو تو بغل سامیار جمع کرده بودم و صورتم هم روی سینه اش بود…. دوتامون به پهلو خوابیده بودیم و یه دستش زیر سرم بود و اون یکی دستش پشت کمرم… بدنش هنوز داغ بود و با سر انگشت های یه دستش پشت کمرم رو نوازش میکرد و انگشت های

ادامه مطلب ...
رمان یاکان

رمان یاکان پارت 13

  نوید با ترس دستی به گردنش کشید. – بدبخت شدیم علی. هر کی رو می‌خواد سلاخی کنه می‌بره اون‌جا. لعنتی چرا قانع نمی‌شه؟ بی‌حرف نگاهش کردم. من به فکر شوکا بودم و اون به فکر زنده موندن. دغدغه‌ی هرکدوم، مهم‌ترین چیز زندگیمون بود. کم‌کم بدن یخ‌زده‌م داشت گرم می‌شد که ماشین متوقف شد. همین‌که از ماشین بیرون کشیده شدیم

ادامه مطلب ...
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت 44

  آخر شب بود که گوشیم شروع کرد به زنگ خوردن. بی حوصله بودم و فکرم مشغول بود. واسه همین اصلا انگیزه ای واسه جواب دادن نداشتم. با این حال رفتم سمت گوشی. با دیدن اسم مازیار چشمام گرد شد. این چی کار داشت با من دیگه؟ یه جوری شدم. حال بدی اومد سراغم. تصمیم گرفتم جوابش رو ندم همون

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 21

  اشکی:بهش فکر میکنم _باید بیای مگه مامانت نگفت که این چند روز دانشگاه وشرکت تعطیل هان؟بخواطر همینم باید بیای اشکی:مگه حرف مامانمو جدی گرفتی؟ _آره قهقه ای زدو گفت:خوبه پس آدم حرف گوش کنی هستی و تو این یه سال قابل تحملی _من از هر کسی حرف شنوی ندارم مخصوصا اگه طرف مقابلم تو باشی اشکی:پس منم نمیام _غلط

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 182

  می دونستم این بدبختی.. با شکستن تلویزیون یا نابود کردن هر وسیله ای که میران اون فیلم و توش ریخته.. تموم نمی شه. آدمی که چند ماهه داره واسه من و زندگیم و به خاک سیاه نشوندنم نقشه می کشه.. انقدری حواسش جمع هست که چندین کپی از این آشغالی که درست کرده داشته باشه واسه روز مبادا و

ادامه مطلب ...

رمان تاوان دل پارت 61

  بابا نگاهی به سمانه کرد و گفت : خوب اگه خانم بخوان توی این مدت راحت می تونیم همه چی رو برگردونیم سمانه نیشخندی زد با خنده گفت : برای یه مرده این همه ثروت می خواد چیکار!؟. انگار یادتون رفته من ۲۰ خورده ای سال پیش همراه شوهرم و بچه هام کشته شدم!؟ یادتون که نرفته هوم!؟ من

ادامه مطلب ...