رمان گریز از تو پارت 89
_کاری از دست من واسه سکته کردن تو برنمیاد. یاسمین لب برچید و ارسلان به رختخوابش برگشت. دخترک با ترس به در و دیوار نگاه میکرد… سر روی زانویش گذاشت و در دل دعا کرد تمام این لحظات کابوس باشد. راضی بود برگردد به عمارت و همان اتاق و تنهایی با کابوس های شبانه اش بجنگد اما ترس اینکه