رمان رسپینا پارت 143

0
(0)

با شنیدن صدای مهیبی سریع و ترسیده چشمام رو باز کردم ، تصادف شده بود

کل وجودم یخ زد با حال خراب رفتم اون سمت ، صدای داد مردم که میگفتن آمبولانس خبر کنین حالمو بدتر و بدتر میکرد

میترسیدم برم جلوتر و ببینم از چیزی ک ترسیدم سرم اومده

بی جون خودمو میکشوندم سمت خیابون ، صدای پچ پچای کنارم دلمو خون میکرد و منو ترسون تر

_ چقدر جوونه ، بیچاره غرقه خونه

_ آره بیچاره خانوادش این همه بچه بیار بزرگ کن که الان اینطور شه بیچاره

با شنیدن این حرفا هرچی دستم بود رو رها کردم و دوییدم سمت جمعیت

خدایا خواهش میکنم فکرم اشتباه باشه

خدایا التماست میکنم بلایی سر رادانم نیاد

خدایا ….

_ هرکی زده در رفته

به زور جمعیت رو کنار زدم و صداهای تو ذهنمو خفه کردم

با دیدن رادان پاهام شل شد اما …….

 

سرمو بالا گرفتم و شکر کردم که فکرم اشتباهه ، یه ماشین زده بود به یه موتوری و ترسیده در رفته بود ، خودمو رسوندم به رادان که نشسته بود کنار کسی که غرقه خونه .

با دیدن کسی که غرق خونه اسید معدم بالا زد ، یکی از محافظا بود ، دیگه حدس اتفاقات سخت نبود

کسی رادانو هدف گرفته اما موفق نشده ، شک نداشتم همونه که حتی قصد جون منو داشته

صدای عربده های رادان تو گوشم میپیچید

_پس این آمبولانس لعنتی کجاست ؟ طاقت بیار پسر ، طاقت بیار الان آمبولانس میرسه ، نباید چیزیت شه

کنار رادان نشستم ، اما انقدر نگران بود که متوجه من نشد .

با رسیدن آمبولانس و صدای اینکه نبض داره ، زنده اس باعث شد نفسمو بدم بیرون

اما من مقصر بودم من ، منی که از رادان خواستم بره برام ذرت بگیره ، اگه همچین چیزی نمیخواستم اینطور نمیشد ، قرار بود برگردیم ، نه رادان هدف میشد نه اون آدم با مرگ دست و  پنجه نرم میکرد ، عذا وجدان و پشیمونی مثل خره افتاده بود به جونم

با حس دستی که تکونم میداد نگاه ماتمو بالا آوردم رادان بود

_ پاشو رسونمت خونه باید برم بیمارستان

گیج نگاهش کردم حرفاشو میشنیدم اما نمیفهمیدم درک نمیکردم چی میگه

با دیدن حالتای گیج بودنم دستشو انداخت زیر شونم و بلندم کرد تاکسی گرفته بود هولم داد تو ماشین و خودشم نشست و آدرس داد

_ آقا عجله کن

بدنم شروع کرد به لرزیدن زیرلب با خودم حرف میزدم

_ تقصیر منه ، من نباید هوس میکردم ، اگه بلایی سرش بیاد چی ؟ ، خدایا تورو به بزرگیت قسم چیزیش نشه وگرنه من طاقت نمیارم

اگه ….اگه زن و بچه داشته باشی چی ؟ وقتی بهشون خبر بدن چی ؟ مادرش چی ؟

رادان صورت یخ زدمو تو دستاش گرفت

_ هیش ، آروم باش فدات بشم من ، هیچیش نمیشه ، تو مقصر نیستی ، خودتو مقصر ندون خوب؟ نمیذارم چیزیش شه ، میبرمش بهترین بیمارستانا ، تو فکر نکن بهش .

یاد آوری جسم غرق خونش بدنمو به رعشه انداخت

من مقصر بودم ، من احمق ، چطور خودمو ببخشم ؟ چطور مقصر نیستم ؟ کاش قلم پام میشکست نمیومدم ، کاش جلوی این هوس مسخره رو میگرفتم

رادان سعی داشت لرزش بدنمو متوقف کنه اما نمیشد ، نمیتونست ، آروم نمیشدم

با رسیدن به خونه منو به دست نگهبان سپرد و کیسه های خریدو تو پارکینگ پرت کرد تا سوار ماشین شد که بره دویدم سمتش اما نگهبان نگهم داشته بود و به ثانیه نکشید که رادان رفت

شاید کسی منو مقصر نمیدونست ، شاید هرکی جا من بود این حال و وضعش نبود ، اما با دیدن اینکه چطور غرقه خونه ، با اینکه اگه رادان بود چی ؟ اگه یکی از عزیزام بود چی ؟ اگه همچین خبری بهم میدادن چی ؟

با این حال خراب با این اگه ها با این فکر و خیال نمیتونستم سرپا بمونم ، خودمو رسوندم به داخل خونه ، باید خودمو جمع و جور میکردم

راننده اون ماشین من نبودم ، حتی هدف هم من نبودم که بخاطر من اینطور شه .

حتی تک تک این فکراهم نتونست جلوی اشکامو بگیره ………

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

18 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سوگل
سوگل
1 سال قبل

پس پارت جدید کوو؟😐
الان چند وقته پارت نداریم.
قبلشم که نویسنده نتش ضعیف بود نمیتونست پارت بده الانم که اینه وضعیت پارت گذاری🙄

P:z
P:z
1 سال قبل

نویسنده جون میدونم کنکور دارین
ولی واقعا نمی‌خواین پارت بزارین دیگه؟
قرار بود تموم شه
الان یه مسئله باز تو ذهن من هست
لطفا اگه از پارت گذاری منصرف شدید بگید که ما هر چند وقت یه بار به امید پارت جدید نیایم تو رمان رسپینا
برات آرزوی موفقیت دارم ❤️🙂

P:z
P:z
پاسخ به  هانا
1 سال قبل

خیلی ممنونم ازت هم برای اینکه جواب دادی و هم اینکه پارت گذاری شروع میشه❤️

...
...
پاسخ به  هانا
1 سال قبل

ببخشید نویسنده جان ولی پارت گذاری های رمانت بار اول نیست که به تاخیر افتاده بار اولیم نیست که میخوای جبران کنی 😅

P:z
P:z
پاسخ به  هانا
1 سال قبل

چیشد پس؟
پارت جدید واسه من بالا نمیاد بچه ها؟!؟!

Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

شاید این جمعه بیاید شاید شاید(پارت ها)

سوگل
سوگل
1 سال قبل

خداروشکر ک رادان نبود.

Dozham 🎻💘
Dozham 🎻💘
1 سال قبل

پارت گذاری ها چرا انقدر تاثیر گذاره 😐😑
بابا همه پارت ها رو یه جا بزار هم خودتو رو راحت کن هم ما رو دیگه 🙄😒

Ghazal
Ghazal
1 سال قبل

ای بابا پس کو پارت جدید ، اینم دیگه داره مسخره میشه انقد کشش میدن

Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

قرار بود تا قبل از مدارس تموم شه رمان

reyhaneh
reyhaneh
1 سال قبل

بابا توروخدا انقد پارت نزارید آدم نمیرسه اینهمه پارتو بخونه 😑

ARMY
ARMY
1 سال قبل

بمیرم برا رسپینا

Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

اخرشم همین جوری رادان فلج میشه

sanaz
sanaz
1 سال قبل

سکته کردم اع ترس اینکه رادان باشه هوووف😂😂😐💔

♡:)
♡:)
پاسخ به  sanaz
1 سال قبل

منم مثل شما همین فکر رو کردم

yegane
yegane
1 سال قبل

اووووفف داشتم از استرس اینکه رادان تصادف کرده باشع میمردم خیالم راحت شد

دسته‌ها

18
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x